بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وزارت درد | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وزارت درد

بریده‌هایی از کتاب وزارت درد

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۳.۴از ۴۷ رأی
۳٫۴
(۴۷)
نمی‌دانستم چه‌طور می‌توانیم گذشته‌مان را درک کنیم و بپذیریم بی‌آن‌که نخست با آن آشتی کرده باشیم. بنابراین چیزی را به‌عنوان زمینه مشترک‌مان انتخاب کردم که همه خود را به آن نزدیک احساس می‌کردیم. حوزه خودمانی زندگی روزمره‌ای که همه‌مان در یوگسلاوی تجربه کرده بودیم.
نازنین بنایی
کشوری که از آن آمده بودیم ضایعه روحی مشترکمان بود.
نازنین بنایی
سیاستمدارانی که به‌قدرت رسیدند فقط به‌قدرت قانع نبودند؛ می‌خواستند اهالی کشورهای تازه‌شان یک‌مشت مرده متحرک و آدم‌هایی بی‌خاطره باشند. گذشته مردم یوگسلاو را به باد انتقاد و استهزا می‌گرفتند و آنها را تشویق می‌کردند از زندگی گذشته‌شان تبری بجویند و فراموشش کنند. توقع داشتند ما ادبیات، فیلم‌ها، موسیقی پاپ، لطیفه‌ها، تلویزیون، روزنامه‌ها، کالاهای مصرفی، زبان و مردم و خلاصه همه و همه اینها را فراموش کنیم. بخش زیادی از اینها به صورت فیلم خام و عکس، کتاب و جزوه، اسناد و یادگارها از زباله‌دان سر درآوردند...«یوگونوستالژی»، به‌یادآوردن زندگی در کشور سابق، نام دیگری بود که بر براندازی سیاسی گذاشته شد.
نازنین بنایی
دائما قضیه زنی بوسنیایی به یادم می‌آید که می‌گویند ماجرای مورد تجاوز قرارگرفتنش را از بر کرده بود و در هر فرصتی که دست می‌داد بازگو می‌کرد. تجاوز به‌عنوان شکلی از جنگ، خبری جهانی شد و این زن تنها قربانی‌ای از کار درآمد که می‌توانست گزارش واضح و مشروحی از آن به‌دست بدهد. طولی نکشید که روزنامه‌نگاران خارجی و سازمان‌های زنان سخت به او توجه کردند و یکی از این سازمان‌ها او را به امریکا دعوت کرد. در آنجا از این شهر به آن شهر می‌رفت، حکایت خفت‌وخواری‌اش را تکرار می‌کرد و سرانجام حتی ترجمه انگلیسی آن ماجرا را هم از بر کرد. مثل مرثیه‌خوان‌هایی که روستاییان در مراسم خاکسپاری جهت زاری و زرمه برای متوفی اجیر می‌کنند، یکریز حکایتی را بازگو می‌کرد که در آن موقع مدت‌ها از آن گذشته بود. تکرار ماشین‌وار آن ماجرای دردناک شیوه‌ای بود که او برای تسکین دردش در پیش گرفته بود.
نازنین بنایی
به من گفت «با زبان هلندی راحت‌ترم»، انگار زبان هلندی کیسه‌خواب بود.
نازنین بنایی
هر کار از دستم برمی‌آمد کردم گلدانی و چراغی و یک پوستر سیاه‌سفید از نمای ساختمان‌های نیویورک بر زمینه افق خریدم. اما وجود آنها صرفا تأکیدی بود بر اضطراب فقدان. فقدان چه؟ جوابی برای این سؤال نداشتم. فکر می‌کردم یعنی ممکن است در فضایی دیگر حس‌وحالی بهتر از این داشته باشم؟ از این بابت چندان مطمئن نبودم. شب‌ها در تاریکی، پیچیده در پتویی پشمی روی مبلی کنار پنجره می‌نشستم، گوش‌به‌زنگ سر و صداها و نوای گفتار مردم و چشم‌به‌راه یک‌جفت پا که از کنار پنجره بگذرد یا گربه‌ای که برق‌آسا از خیابان عبور کند از لای میله‌ها به‌بیرون چشم می‌دوختم. این فضا قطعا فضای من نبود. اما من هم دیگر من نبودم.
نازنین بنایی
در خودم میلی گذرا احساس می‌کردم به این که بدانم واقعا کجا هستم. تا وقتی که با گوران زندگی می‌کردم هرگز چنین سؤال‌هایی نکرده بودم؛ اصلا سؤال نمی‌کردم؛ به‌نظر می‌رسید وقتی برای این کار ندارم. ناگهان وقت اضافی رو دستم مانده بود و این خیلی نگرانم می‌کرد. انگار وقت خیلی زیاد بود اما من وقت کمی داشتم. احساسی ناخوشایند، نوعی بی‌حسی که هرگز تجربه نکرده بودم، بیش و بیشتر بر من غالب می‌شد. دائم، آن‌طور که آدم بعد از درمان دندان دهانش را با زبان معاینه می‌کند، خودم را معاینه می‌کردم، به‌این امید که حسم را بازبیابم، اما این بی‌حسی خودانگیخته شدید بود و از بین نمی‌رفت. نمی‌دانم کی و کجا سراغم آمده بود.
نازنین بنایی
شرح‌حال خود من مثل آپارتمانم خالی به‌نظر می‌رسید، و نمی‌دانستم آیا وقتی من حواسم نبوده کسی اسباب و اثاثیه را برداشته بود برده بود یا همیشه همین‌طوری بوده. رویارویی با گذشته اخیر عذاب محض بود و چشم دوختن به‌آینده‌ای نامعلوم دردناک. (اصلا کدام آینده؟ آینده در اینجا؟ آینده در آنجا؟ یا آینده‌ای که در جایی دیگر در انتظار آدم باشد؟) به‌همین دلیل شرح‌حال‌نویسی اجمالی استاندارد برای ما ژانری چنین دشوار بود.
نازنین بنایی
دوران، دوران انتقام‌جویی بی‌رحمانه ناشی از سیه‌روزی همگانی بود و مردم از هرکه می‌توانستند، و اغلب از مردم بی‌گناه، انتقام می‌گرفتند.
نازنین بنایی

حجم

۲۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۸۰,۵۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۴
۵
صفحه بعد