بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
به یاد روباه افتادم: اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند.
نور تاریک
مهمترین چیزها را نمیشودبا چشم دید...».
نور تاریک
اما رازی را که میخواستم بهت بگم، یک راز بسیار ساده است: فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
نور تاریک
آدمها همهچیز را حاضر و آماده از مغازهها میخرند؛ اما هیچ مغازهای نیست که کسی بتواند از آن دوستی بخرد و برای همین آدمها بدون دوست ماندهاند.
نور تاریک
شازدهکوچولو دوباره سر صحبت را باز کرد که: «آدمها کجان؟ آدم تو کویر یککم احساس تنهایی میکنه».
مار گفت: «بین آدمها هم احساس تنهایی میکنی».
نور تاریک
گفت: «آنجا چکار میکنی»؟
میخواره با حالتی غمبار گفت: «دارم مشروب میخورم».
شازدهکوچولو پرسید: «چرا مشروب میخوری»؟
میخواره جواب داد: «به خاطر اینکه شاید بتوانم فراموش کنم».
شازدهکوچولو که برای میخواره متأسف شده بود، با لحنی محزون پرسید: «چی رو فراموش کنی...»؟
و میخواره درحالیکه سرش را پایین انداخته بود، اعتراف کرد: «فراموش کنم که شرمندهام».
نور تاریک
اگر بخواهم با پروانهها دوست شوم، باید وجود دو سه تا کرم را هم تحمل کنم دیگر
نور تاریک
اما در این آخرین صبحی که آنجا بود همهی کارهای همیشگی و تکراری هر روز به نظرش دوستداشتن
نور تاریک
اما در این آخرین صبحی که آنجا بود همهی کارهای همیشگی و تکراری هر روز به نظرش دوستداشتن
نور تاریک
من باید خودم را تا سطح آن آدمبزرگها پایین میآوردم و دربارهی بازی بریج، گلف، سیاست یا انواع و اقسام کراوات با آنها حرف میزدم
نور تاریک
زبان سر منشأ همهی سوءتفاهمها هستند؛
کاربر ۷۹۸۵۰۵۲
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
awimis
شاه جواب داد: «خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
awimis
شاه جواب داد: «خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
awimis
«اگر کسی عاشق یک گل باشد که توی میلیونها و میلیونها ستاره، فقط یک شاخه از آن باشد، برای شاد شدنش کافی است، فقط نگاهی به ستارهها بیندازد و با خودش بگوید: گل من یکجایی میان این ستارههاست؛ اما اگر گوسفند گل را بخورد، در یک لحظه، همهی ستارگانش خاموشی شده باشند. خوب، تو فکر میکنی که اینها مهم نیست»؟
ghazal moradi
«قشنگی ستارهها به خاطر گلی است که نمیتوانیم ببینیم اش».
maedh
«و وقتی خاطرات تسلا پیدا کرد (زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست) دوستیاَت با من باعث خوشحالیت میشه. تو همیشه دوست من میمانی. تو همیشه با من میخندی و گاهی هم، برای هواخوری، پنجرهی اتاقت را باز میکنی... دوستانت شاید از اینکه ببینند تو به آسمان نگاه میکنی و میخندی تعجب کنند! آنوقت تو بهشان میگویی: بله! ستارهها همیشه باعث خندهی من میشوند! و آنها فکر میکنند که حتماً دیوانه شدهای. میبینی چه کلکی بهت زدم»؟!
j
«آنوقت صدای پای تو با هر صدای پای دیگری برایم فرق میکند. صدای پای بقیه مرا میترساند و مرا به سوراخ فرو خواهد برد؛ اما صدای پای تو مثل یک نوای روحبخش مرا از لانه بیرون میکشد. تازه! نگاه کن! آنجا آن گندمزار را در پایین میبینی؟ من نان گندم دوست ندارم. گندم برای من هیچ فایده ای ندارد. گندمزارها مرا یاد هیچچیز نمیاندازند و این جای تاسف است.
اما موهای تو به رنگ طلاست. فکرش را بکن! چقدر محشر میشود اگر مرا اهلی کنی! گندم -که آن هم طلایی است- مرا ناخودآگاه به یاد تو میاندازد و بعد عاشق صدای باد میشوم؛ وقتی توی گندمزار میپیچد».
j
روباه گفت: «آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا ابد نسبت به چیزی که اهلیاش کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی».
شازدهکوچولو برای اینکه یادش بماند، تکرار کرد: «من مسئول گلم هستم».
A322
«ممکن است، اگر شاه، خودپسند، میخواره و تاجر، این مرد را ببینند، او را به باد مسخره بگیرند؛ اما به نظر من نسبت به همهی آنها، کار اینیکی به مضحکی بقیه نبود. شاید به خاطر این باشد که او به چیزی غیر از خودش هم فکر میکند».
A322
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان