بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
او خبر نداشت که مفهوم زندگی برای شاهها چقدر ساده و راحت است. از نظر آنها، همهی مردم یک مشت رعیت هستند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
تمام آدم بزرگها اولش بچه بودن! (اگرچه کمتر کسی از این آدم بزرگها به یاد میارن)
ملیکا بشیری خوشرفتار
نمیدانستم برای دلداریاش باید به او چه بگویم. احساس بیدستوپا بودن و بیعرضگی میکردم. بلد نبودم چطور باید دلش را بدست بیارم تا بتوانم یکبار دیگر دست در دستش با او همراه شوم.
راستی که سرزمین اسرارآمیزی است، سرزمین اشکها.
M
«من سیارهای را سراغ دارم که یک آقای سرخ چهره آنجا زندگی میکند. او هرگز گلی را نبوییده. او هرگز به ستارهای نگاه نکرده. او هرگز عاشق کسی نبوده. او هرگز در زندگیاش هیچ کاری نکرده، جز جمع زدن اعداد . تمام روز درست مثل تو، بارها و بارها میگوید: « من من یک آدم مهمم! یک آدم مهم» و همین باعث شده است که از غرور بیخودی به خودش باد کند. اما او یک انسان نیست؛ یک قارچ است».
M
شازدهکوچولو دوباره سر صحبت را باز کرد که: «آدمها کجان؟ آدم تو کویر یککم احساس تنهایی میکنه».
مار گفت: «بین آدمها هم احساس تنهایی میکنی».
ب.میرزائی
(زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست)
کاربر ۱۲۸
دوستیاَت با من باعث خوشحالیت میشه. تو همیشه دوست من میمانی. تو همیشه با من میخندی و گاهی هم، برای هواخوری، پنجرهی اتاقت را باز میکنی... دوستانت شاید از اینکه ببینند تو به آسمان نگاه میکنی و میخندی تعجب کنند! آنوقت تو بهشان میگویی: بله! ستارهها همیشه باعث خندهی من میشوند! و آنها فکر میکنند که حتماً دیوانه شدهای. میبینی چه کلکی بهت زدم»؟!
کاربر ۱۲۸
. نگفتی «اهلی» یعنی چی»؟
روباه گفت: «یکچیزی است که خیلی وقته به دست فراموشی سپرده شده، معنیاش علاقه ایجاد کردن است».
- «علاقه ایجاد کردن»؟
- «درسته! برای من، تو هنوز هیچی نیستی جز یک پسربچه، مثل صدها هزار پسربچهی دیگر و من به تو نیازی ندارم و تو هم به من هیچ احتیاجی نداری. من هم برای تو ، چیزی نیستم جز یک روباه مثل صدها هزار روباه دیگر؛ اما اگر مرا اهلی کنی، آنوقت به همدیگر نیازمند میشویم. آنوقت تو در تمام دنیا برای من منحصربهفرد میشوی و من هم در تمام دنیا برای تو بی همتا میشوم...
شازدهکوچولو گفت: «کمکم دارم متوجه میشوم. یک گل هست که فکر میکنم مرا اهلی کرده باشد».
mahsa
. آدمهای خودپسند هرگز هیچ صدایی را نمیشنوند، جز صدای تعریف و تمجید.
mahsa
شاه جواب داد: «خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
A.A
«من سیارهای را سراغ دارم که یک آقای سرخ چهره آنجا زندگی میکند. او هرگز گلی را نبوییده. او هرگز به ستارهای نگاه نکرده. او هرگز عاشق کسی نبوده. او هرگز در زندگیاش هیچ کاری نکرده، جز جمع زدن اعداد . تمام روز درست مثل تو، بارها و بارها میگوید: « من من یک آدم مهمم! یک آدم مهم» و همین باعث شده است که از غرور بیخودی به خودش باد کند. اما او یک انسان نیست؛
عاطفه پوروایی
«حقیقت این است که آن روزها نمیتوانستم بهخوبی درک کنم! باید از روی رفتارهایش دربارهاش قضاوت میکردم، نه حرفهایش. او طراوت و عطرش را در اطراف من میپراکند. نمیبایست از او فرار میکردم. باید به مهر و محبتی که پشت کلکهای معصومانهاش بود، پی میبردم. گلها همهشان پر از اینجور تضادها هستند؛ اما من خامتر از آن بودم که راه عشق ورزیدن به او را بدانم».
mohammad azadi
شازدهکوچولو برای اینکه این جمله به یادش بماند، تکرار کرد: «چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
سیلوئِت
هیچ چیز عالم مهمتر از آن نیست که در فلاننقطهای که نمیشناسیم، گوسفندی که هرگز ندیدهایم، گل سرخی را خورده است یا نه؟ به آسمان نگاه کنید و از خودتان بپرسید آیا گل هنوز آنجاست یا نه؟ گوسفند گل را خورده یا نه؟ و آنوقت با چشمهای خودتان تفاوتش را احساس کنید...
و هرگز هیچ آدمبزرگی درک نمیکند که این موضوع تا چه اندازه حائز اهمیت است!
MhmD
زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست
MhmD
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند
MhmD
شماها خوشگلید؛ اما توخالی هستید. نمیشود برایتان جان داد.
MhmD
وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند
MhmD
شاید من هم کمی شبیه آدمبزرگها شدهام، شاید هم پیر شده باشم.
MhmD
اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند
احسون
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان