بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۳۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۲۷)
یک گوزن، در درون خود گوزن کوچکی دارد و یک انسان هم دارای یک انسان کوچک در درون خود است. وقتی جسم بزرگ می‌میرد، جسم کوچک زنده باقی می‌ماند. این جسم کوچک می‌تواند به درون موجود تازه تولد یافته‌ای برود، این امکان هم وجود دارد که بخواهد به نقطه‌ای در آسمان برود و آن‌جا درون یک روح عظیم از جنس مونث استراحت کند. روح کوچکی که به آسمان رفته، آن‌قدر آن‌جا باقی می‌ماند تا این که ماه او را به زمین بازگرداند. می‌گویند گاهی ماه به قدری با روح‌های تازه مشغول می‌شود که از آسمان ناپدید می‌گردد. به همین دلیل است که بعضی شب‌ها، آسمان بدون ماه است. اما سرانجام ماه هرجا باشد بر می‌گردد. همان‌طور که ما دوباره بر می‌گردیم.
Melina
هیچ حسی قبل از بچه‌دار شدن وجود نداره. بله، همین‌طوره، هیچ چیزی نمی‌تونه جای اونو بگیره. نمیشه اونو با دوست داشتن یا معشوقه داشتن تجربه کنی. اون تجربه‌ایه که از تو یه آدم مسئول و کامل می‌سازه. اگر می‌خواهی عشق ورزیدن رو یاد بگیری، در این صورت باید بچه‌دار بشی.»
پگاه
اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
پگاه
انگشت‌ها و دستم و هرچی رو که هنوز برام باقی مونده حرکت می‌دم و برای آنچه از دست دادم ماتم می‌گیرم. برای خودم سوگواری می‌کنم، به خاطر این مرگ آرام و تدریجی. بعد دست برمی‌دارم.» - «به همین شکل؟» - «اگر لازم باشه حسابی گریه می‌کنم، بعد به تمام چیزها و جنبه‌های مثبتی که هنوز برایم باقی مونده فکر می‌کنم. به کسانی که هنوز به دیدنم میان، به خبرهایی که دوست دارم بشنوم
پگاه
«عشق، تنها کار، عقلانی، و منطقی، است.»
پگاه
همیشه کتاب می‌خواند تا برای کلاس‌هایش ایده‌های جدید پیدا کند؛ با همکارانش ملاقات می‌کرد، رابطه‌اش را با دانشجویان قدیمش حفظ می‌کرد و به دوستانش که در گوشه و کنار دنیا زندگی می‌کردند، نامه می‌نوشت. وقت بیشتری را صرف خوردن و تماشای طبیعت می‌کرد و وقت خودش را با تماشای تلویزیون و برنامه‌های طنز تلف نمی‌کرد. او پیله‌ای از جنس فعالیت‌های انسانی، گفتگو، تبادل نظر و محبت به دور خود تنیده بود
پگاه
: بحران هویت، من و تو، خود تقسیم شده.
پگاه
«برای اینکه فرهنگ ما به گونه‌ای نیست که در مردم احساس خوشبختی ایجاد کند. فرهنگ ما درس‌های غلط به ما می‌دهد. باید اونقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که اگر این فرهنگ را نمی‌پسندی ازش حمایت نکنی و خودت فرهنگی جدید بسازی. اغلب مردم این کار رو انجام نمی‌دهند. اونا به مراتب غمگین‌تر از من هستند، غمگین‌تر از من که حتی در این شرایطی به سر می‌برم.
پگاه
«یکدیگر را دوست بدارید یا اینکه بمیرید.»
Melina
موری گفت: «می‌دونی میچ، حقیقت اینه که اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
Melina
نوارها، مانند عکس‌ها، و ویدیوها، تلاشی مذبوحانه برای به سرقت بردن چیزی از چمدان مرگ هستند.
Melina
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
Melina
«محبتشون رو پذیرا باشیم. ما فکر می‌کنیم که ظرفیت عشق رو نداریم، فکر می‌کنیم اگر عشق رو به وجودمان راه بدیم، بیش از اندازه احساساتی می‌شویم، شخص خردمندی به اسم لوین چقدر قشنگ گفته که عشق، تنها کار عقلانی و منطقی است.»
Melina
«خیلی‌ها زندگی بی‌معنای دارند. به نظر نیمه خواب می‌رسند، حتی وقتی کاری را می‌کنند که به نظرشان مهم است. به این دلیل که آن‌ها دنبال چیزهای اشتباهی هستند. برای اینکه به زندگی خود معنا ببخشید باید دیگران را عاشقانه دوست بدارید، خودتان را وقف دنیای اطرافتان کنید و چیزهایی خلق کنید که به زندگی شما معنا و مفهوم ببخشد.»
Melina
«فرهنگ ما آن‌طور نیست که در مردم حس خوشبختی ایجاد کند. باید به اندازهٔ کافی قوی باشی که اگه تشخیص دادی فرهنگ به وظایفش عمل نمی‌کند، از آن حمایت نکنی و خودت یک فرهنگ ایجاد کنی.»
Melina
«می‌دونی تد، زندگی برای من تا زمانیه که بتونم به دیگران پاسخ بدم، تا زمانی که بتونم عواطف و احساساتم رو نشون بدم. با آن‌ها صحبت کنم، با آن‌ها احساس کنم...»
saharist
در لحظه‌ای در میان فریاد «ما اول می‌شیم.» دانشجویان، موری از جایش بلند می‌شود و بلند می‌گوید: «مگه دوم شدن اشکالی داره؟»
saharist
اگر می‌خواهی عشق ورزیدن رو یاد بگیری، در این صورت باید بچه‌دار بشی.»
کاربر ۳۶۰۷۹۴۱
موری از دوستانش خواهش کرد که اگر واقعا قصد کمک کردن به او را دارند، کمکشان از روی ترحم و دلسوزی نباشد. چه بسا مثل گذشته با او درد دل کنند و مسائلشان را با او در میان بگذارند. چرا که موری یک شنوندهٔ تمام عیار بود. برخلاف تمام مشکلات، صدایش قدرتمند و محکم بود. او ذهنش مملو از فکر و اندیشه بود. موری تصمیم گرفته بود ثابت کند که مردن به معنی بی‌فایده شدن نیست.
مادام کنجکاو
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
کاربر ۳۶۰۷۹۴۱

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان