بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۲۷)
«می‌دونی، اصلا واگیردار نیست. مرگ یه حادثهٔ طبیعیه. بخشی از معامله‌ای که در اون دادوستد می‌کنیم.»
hamtaf
«بذار دربارهٔ فرهنگ توضیحی بدم. منظورم این نیست که به همهٔ قوانین جامعه بی‌اعتنایی کنی. مثلاً قرار نیست که در کوچه و خیابون برهنه بگردم. منظورم این نیست که از چراغ قرمز رد بشم. این‌ها مسائل جزئی هستند که می‌تونیم اونا رو رعایت کنیم. اما مسائل بزرگ‌تر یعنی این که چطور فکر کنی و چه ارزش‌هایی رو انتخاب کنی، این‌ها چیزهایی هستند که خودت باید انتخاب کنی. نمی‌تونی به کسی و حتی جامعه اجازه بدی که چنین کاری برات انجام بده
Hessam Shahbazi
«آدم‌ها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس می‌شوند، و این کاریه که فرهنگ با ما می‌کنه. کاری که اقتصاد با ما می‌کنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید می‌شوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر می‌کنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا می‌کنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
Hessam Shahbazi
«فرهنگ ما آن‌طور نیست که در مردم حس خوشبختی ایجاد کند. باید به اندازهٔ کافی قوی باشی که اگه تشخیص دادی فرهنگ به وظایفش عمل نمی‌کند، از آن حمایت نکنی و خودت یک فرهنگ ایجاد کنی.»
Fateme.m
شخص خردمندی به اسم لوین چقدر قشنگ گفته که عشق، تنها کار عقلانی و منطقی است.»
زهرا😎
«باید کار بودایی‌ها رو بکنی. تصور کن هر روز پرنده‌ای بر شانه‌ات می‌نشینه و می‌پرسه: ««آیا امروز همان روز است؟ آیا آماده شده‌ای؟ آیا همهٔ آن کارهایی را که انجام می‌دهی ضروری هستند؟ آیا همان کسی هستی که باید باشی؟»
Hessam Shahbazi
«همه می‌دونند که روزی می‌میرند، اما کسی هنوز به این باور نرسیده. اگر باور می‌کردیم، رفتارمون رو تغییر می‌دادیم.»
Hessam Shahbazi
«فرهنگ ما آن‌طور نیست که در مردم حس خوشبختی ایجاد کند. باید به اندازهٔ کافی قوی باشی که اگه تشخیص دادی فرهنگ به وظایفش عمل نمی‌کند، از آن حمایت نکنی و خودت یک فرهنگ ایجاد کنی.»
Hessam Shahbazi
برای اینکه به زندگی خود معنا ببخشید باید دیگران را عاشقانه دوست بدارید، خودتان را وقف دنیای اطرافتان کنید و چیزهایی خلق کنید که به زندگی شما معنا و مفهوم ببخشد.
@moda_onlineshop__
کمی دیدت را بازتر کن، فریب ارزش‌های قلابی را نخور؛ زمانی که کسانی که دوستت دارند حرف می‌زنند، به آن‌ها گوش بده، فکر کن این آخرین باری است که با آن‌ها حرف می‌زنی.
Arefe
«فرمول خاصی برای روابط اشخاص وجود نداره. باید در این‌باره دوستانه حرف زد. باید هر دو طرف حرف‌هاشون رو بزنند، چی می‌خواهند، چه نیازی دارند، چه کاری می‌تونند بکنند، زندگیشون چگونه است. در تجارت اشخاص به سود خود مذاکره می‌کنند. برای رسیدن به خواسته‌شون با هم حرف می‌زنند. ممکن به این عادت کرده باشی. اما عشق فرق می‌کنه. عشق یعنی تو در مورد وضعیت دیگران طوری نگران باشی که انگار وضعیت خودته. قبلا در مورد برادرت چنین حسی داشتی، اما حالا نه و دوست داری دوباره تکرار بشه. می‌خوای این شرایط برگرده. نمی‌خوای متوقف بشه. اما این بخشی از انسان بودن است. توقف، شروع، توقف و دوباره شروع کردن.»
Arefe
«میچ، می‌دونم وقتی دلت می‌خواد با کسی که دوستش داری، باشی و نمی‌تونی، ناراحت می‌شوی. اما باید خواسته‌هاش رو بپذیری. شاید دلش نمی‌خواد تو زندگیت رو به خاطر اون مختل کنی.
Arefe
«میچ، نمی‌دونی چه احساس عجیبی بود، احساس اینکه حادثه‌ای که در حال وقوع هست رو بپذیری و در آرامش قرار بگیری.
Arefe
سال ۱۹۷۹، در استادیوم براندیس، مسابقهٔ بسکتبالی در جریان است. تیم ما بازی خوبی به نمایش می‌گذارد. دانشجویان، فریاد شادی سر داده‌اند و تشویق می‌کنند. «ما اول می‌شیم ما اول می‌شیم.» موری هم در همان نزدیکی نشسته است. او حیرت‌زده به نظر می‌رسد. در لحظه‌ای در میان فریاد «ما اول می‌شیم.» دانشجویان، موری از جایش بلند می‌شود و بلند می‌گوید: «مگه دوم شدن اشکالی داره؟»
Arefe
«می‌دونی میچ، مشکل این‌جاست که ما نمی‌دونیم چقدر به هم شبیه هستیم. سفیدها، سیاه‌ها، کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها، زن‌ها و مردها. اگه یکدیگر رو بیشتر شبیه هم می‌دیدیم، می‌تونستیم مثل یه خانوادهٔ بزرگ جهانی زندگی کنیم و بعد به همون اندازه که مراقب خودمون هستیم، مراقب خانوادمون باشیم. اما باور کن، وقتی داری می‌میری، می‌بینی که این عین حقیقته. همهٔ ما شروع یکسانی مثل تولد و پایان مشابهی مثل مرگ داریم. در این شرایط چطور می‌تونیم با هم تفاوت داشته باشیم؟ سعی کن روی خانوادهٔ انسانی سرمایه‌گذاری کنی. روی مردم سرمایه‌گذاری کن تا برای کسانی که دوستشون داری و از کسانی که تو رو دوست دارند جامعهٔ کوچکی بسازی.»
Arefe
موری گفت: «بذار دربارهٔ فرهنگ توضیحی بدم. منظورم این نیست که به همهٔ قوانین جامعه بی‌اعتنایی کنی. مثلاً قرار نیست که در کوچه و خیابون برهنه بگردم. منظورم این نیست که از چراغ قرمز رد بشم. این‌ها مسائل جزئی هستند که می‌تونیم اونا رو رعایت کنیم. اما مسائل بزرگ‌تر یعنی این که چطور فکر کنی و چه ارزش‌هایی رو انتخاب کنی، این‌ها چیزهایی هستند که خودت باید انتخاب کنی. نمی‌تونی به کسی و حتی جامعه اجازه بدی که چنین کاری برات انجام بده. موقعیت منو در نظر بگیر. چیزهایی که ظاهراً قراره از اونا خجالت بکشم، مثلاً اینکه نمی‌تونم راه برم، نمی‌تونم خودمو تمیز کنم. اینکه بعضی از روزها وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوم، دلم می‌خواد گریه کنم. اما این‌ها چیزی نیستند که ازشون خجالت بکشم. برای زنانی که به اندازهٔ کافی لاغر نیستند، یا مردایی که به اندازه کافی پول ندارند هم همین‌طوره. این‌ها چیزهایی هستند که فرهنگ ما می‌خواد بهش باور داشته باشیم. اما تو به باورهای فرهنگی معتقد نباش.»
Arefe
که اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
Arefe
«همه می‌دونند که روزی می‌میرند، اما کسی هنوز به این باور نرسیده. اگر باور می‌کردیم، رفتارمون رو تغییر می‌دادیم.» گفتم: «یعنی به خودمون دروغ می‌گیم.» - «بله. اما راه بهتری هم وجود داره. بهترین راه اینه که بدونی روزی می‌میری و باید برای این مردن آماده باشی. این طوری بهتر می‌تونه راهگشای زندگی باشه.» - «چطور می‌شه برای مردن آماده شد؟» - «باید کار بودایی‌ها رو بکنی. تصور کن هر روز پرنده‌ای بر شانه‌ات می‌نشینه و می‌پرسه: ««آیا امروز همان روز است؟ آیا آماده شده‌ای؟ آیا همهٔ آن کارهایی را که انجام می‌دهی ضروری هستند؟ آیا همان کسی هستی که باید باشی؟»
Arefe
یک معلم در جاودانگی تو اثر می‌گذارد؛ و هرگز نمی‌توانی بگویی که این تاثیر چه وقت پایان می‌پذیرد. هنری آدامز
Arefe
مرگ، حتما پیوند دهندهٔ قلب‌هاست، همان وسیله‌ای که اشک آدم را درمی‌آورد و سبب می‌شود تا غریبه‌ها برای هم اشک بریزند.
Arefe

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان