بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۲
(۴۳۱)
پزشکان به موری گفته بودند که از عمر او بیش از دو سال باقی نمانده است، اما او میدانست که این زمان از این هم کمتر است. استاد پیر من تصمیمش را گرفته بود، همان لحظه که از مطب پزشک بیرون آمد، درحالیکه احساس میکرد شمشیری بالای سرش گرفتهاند گفت: «میخواهی ذره ذره محو و نابود شوی یا از روزهای باقی مانده بهترین استفاده را ببری؟»
او از خودش این سوال را پرسیده بود.
نه، او محو و نابود شدن را نمیخواست، اما از مردن هم احساس شرمندگی نمیکرد، بلکه مرگ، پروژهٔ پایانی او بود.
غوطہور🪐🌱🌊
«آدمها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس میشوند، و این کاریه که فرهنگ با ما میکنه. کاری که اقتصاد با ما میکنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید میشوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر میکنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا میکنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
فاطمه
روزی بهت ثابت میشه که مردها هم میتونند راحت گریه کنند
Reza Qas
برخلاف تمام مشکلات، صدایش قدرتمند و محکم بود. او ذهنش مملو از فکر و اندیشه بود. موری تصمیم گرفته بود ثابت کند که مردن به معنی بیفایده شدن نیست
فاطمه
او محو و نابود شدن را نمیخواست، اما از مردن هم احساس شرمندگی نمیکرد، بلکه مرگ، پروژهٔ پایانی او بود. مگر نه اینکه همه یک روز میمیرند، پس چرا او بهترین بهره را از آن نبرد؟ میتوانستند او را مورد بررسی قرار دهند. روی من مطالعه کنید، به مرگ تدریجیام خوب نگاه کنید، ببینید چه اتفاقی میافتد. با من یاد بگیرید.
موری تصمیم گرفته از میان پل مرگ و زندگی عبور کند و سفرش را برای دیگران روایت کند.
فاطمه
غبطه میخورم که به باشگاه ورزشی میرن. شنا میکنند، یا حتی میرقصند. غبطه به سراغم میاد اما خیلی زود رهاش میکنم. یادت هست که دربارهٔ دل کندن و رها کردن حرف زدیم؟ رها کن. به خودت بگو این غبطه است. میخوام ازش فاصله بگیرم، و بعد ازش دور شو
farad98
«خب. داستان دربارهٔ موج کوچکی در آبهای اقیانوس است. دوران خوشی رو میگذرونه. از باد و از هوای تازه و پاک لذت میبره، تا اینکه چشمش به موجهای دیگه میافته که جلوتر از او به ساحل میکوبند و از بین میروند.
موج میگوید: «آه خدای من، چه وحشتناک. ببین چه سرنوشتی در انتظارمه!»
بعد موج دیگهای از راه میرسه. موج اولی رو میبینه که غمگین به نظر میرسه بهش میگه: «چرا این قدر غمگینی؟»
موج اولی میگوید: «متوجه نیستی، همهٔ ما از بین میریم. همهٔ ما موجها قرار است که نابود بشیم. وحشتناک نیست؟»
موج دومی میگوید: «نه. متوجه نیستی. تو موج نیستی، تو قطرهای از این اقیانوس هستی.»
farad98
زمانی که کسانی که دوستت دارند حرف میزنند، به آنها گوش بده، فکر کن این آخرین باری است که با آنها حرف میزنی.
داریوش
«مرگ پایان زندگیه نه خاطره و یادها.»
داریوش
«با هم مهربان باشید و در برابر هم احساس مسئولیت کنید. اگه این رو رعایت کنیم، دنیا مکان بهتری برای زندگی میشود.»
داریوش
همهٔ ما شروع یکسانی مثل تولد و پایان مشابهی مثل مرگ داریم
داریوش
«هر جامعهای مشکلات خودش رو داره. به نظر من راه کنار اومدن با مشکلات، فرار کردن از اونها نیست. باید فرهنگتون رو خودتون بسازید. ببین، بدون توجه به اینکه کجا زندگی میکنیم، بزرگترین اشکال ما انسانها اینه که بینش وسیعی نداریم. نمیبینیم که به کجا میتونیم برسیم. باید به توانمندیهامون توجه کنیم. سعی کنیم به هرچی که میتونیم و استعدادش رو داریم برسیم.»
داریوش
«آدمها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس میشوند، و این کاریه که فرهنگ با ما میکنه. کاری که اقتصاد با ما میکنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید میشوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر میکنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا میکنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
داریوش
اگه به همسرت احترام نگذاری، به دردسر میافتی. اگه ندونی چطور باهاش به سازش و تفاهم برسی، با مشکل روبهرو میشی. اگه نتونی آشکارا دربارهٔ روابطت با او حرف بزنی، مشکل پیدا میکنی. و بالاخره داشتن ارزشهای مشترک هم اهمیت داره، اگه ارزشهای مشترک نداشته باشید، با مشکل روبهرو میشوید. ارزشهایتان باید مشترک باشد.
داریوش
موری گفت: «من برای نسل شما متأسفم. توی فرهنگ ما، رسیدن به روابط زناشویی به خاطر این مهمه که فرهنگ ما این نیاز رو برآورده نمیکنه. اما بچههای بیچارهٔ امروزی یا بیش از اندازه خودخواه هستند که تن به یک رابطهٔ عاشقانه نمیدهند و یا با عجله ازدواج میکنند و شش ماه بعد هم طلاق میگیرند. نمیدونند از همسرشون چه انتظاری باید داشته باشند. خودشون رو هم نمیشناسند. نمیدونند کی هستن. با این حساب از کجا بدونن که با کی ازدواج میکنن؟ خیلی غمانگیزه. داشتن همسر خیلی مهمه. به خصوص وقتی به حال و روز من میرسی به اهمیت همسر و داشتن یه عزیز بیشتر پی میبری. البته داشتن دوست خیلی خوبه. اما دوستان تو نمیتونن وقتی از شدت سرفه خوابت نمیبره، تمام شب رو در کنارت باقی بمونن.»
داریوش
«به هر گلی که نگاه میکنم چهره تو را میبینم و
چشمانت را در ستارههای در فضا،
این اندیشهٔ توست،
عشق من...»
داریوش
موری گفت: «میدونی میچ، اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد میبینند که اینها تهی و بیمعنا هستند. برای همین به دویدن ادامه میدهند.»
داریوش
اگه میخوای برای اشخاص در ردههای بالاتر تظاهر به داشتن کنی بهتره فراموش کنی، آنها به هر صورت به تو به دیده حقارت نگاه میکنند. برای افراد واقع در ردههای پایین هم تظاهر به بزرگی نکن. تنها به حالت غبطه میخورند. جاه و مقام تو رو به جایی نمیرساند.
داریوش
خودت رو وقف جامعهٔ اطرافت بکن. وقتت را صرف کاری کن که به زندگیت معنا و هدف بده
داریوش
«سرنوشت در برابر بسیاری از افراد سر تسلیم فرود میآورد،
این خود انسان است که خودش را به خطر میاندازد.»
داریوش
حجم
۱۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۱۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان