بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۴٫۲
(۴۳۱)
«همه میدونند که روزی میمیرند، اما کسی هنوز به این باور نرسیده. اگر باور میکردیم، رفتارمون رو تغییر میدادیم.»
گفتم: «یعنی به خودمون دروغ میگیم.»
- «بله. اما راه بهتری هم وجود داره. بهترین راه اینه که بدونی روزی میمیری و باید برای این مردن آماده باشی. این طوری بهتر میتونه راهگشای زندگی باشه.»
- «چطور میشه برای مردن آماده شد؟»
- «باید کار بوداییها رو بکنی. تصور کن هر روز پرندهای بر شانهات مینشینه و میپرسه: ««آیا امروز همان روز است؟ آیا آماده شدهای؟ آیا همهٔ آن کارهایی را که انجام میدهی ضروری هستند؟ آیا همان کسی هستی که باید باشی؟»
Arefe
یک معلم در جاودانگی تو اثر میگذارد؛ و هرگز نمیتوانی بگویی که این تاثیر چه وقت پایان میپذیرد.
هنری آدامز
Arefe
مرگ، حتما پیوند دهندهٔ قلبهاست، همان وسیلهای که اشک آدم را درمیآورد و سبب میشود تا غریبهها برای هم اشک بریزند.
Arefe
اگه جداً بخواهی، تمام تلاشت رو برای رسیدن به آرزوت میکنی.»
Arefe
«زندگی مجموعهای از کشمکشهای متضاد است. گاهی وقتها دلت میخواد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام بدی. از چیزی ناراحتی اما میدونی که نباید باشی، یه وقتهایی فقط به فکر منافع خودت هستی، درحالیکه میدونی نباید باشی.
@moda_onlineshop__
اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد میبینند که اینها تهی و بیمعنا هستند. برای همین به دویدن ادامه میدهند.
Zahra
اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم میتوانی به آنها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط میکنی.
Zahra
آیا شما هم استادی داشتهاید که در عین حال که خام و بیتجربه باشید، شما را موجودی با ارزش بداند؟ جواهری که اگر کمی جلا داده شود به یک جواهر درخشان تبدیل میشود. اگر آنقدر خوششانس بودهاند که چنین استادی سر راهتان قرار گرفته باشد، پس راه خود را یافتهاید.
aseman
«دارم میمیرم. درسته؟»
- «بله.»
- «چرا فکر میکنی برای من تا این اندازه مهمه که مسائل دیگران رو بشنوم؟ آیا اینهمه درد و رنجی که دارم کافی نیست؟ البته که درد و رنجی که میکشم کم نیست، اما وقتی خودم رو با مشکلات دیگران شریک میکنم، احساس زنده بودن میکنم. حسی که با داشتن ماشین و خونه ندارمش. اما وقتی لحظاتم را صرف دیگران میکنم، وقتی میتوانم لبخندی بر لبان کسی بنشانم، احساس سلامتی میکنم.
aseman
به نظرم این مردم به قدری عطش عشق دارند که حاضرند به جای آنچه گیرشون نمیاد هر چیز دیگهای رو قبول کنند. اونها مادیات رو در آغوش میکشند. اما بیفایده است، نمیتونن جای خالی عشق رو با مادیات پر کنن. جای خالی آرامش، محبت و رفاقت، با مادیات پر نمیشه. پول جایگزین محبت نیست. قدرت هم جایگزین محبت و عشق نیست. من اینجا در انتظار مرگ به تو میگم، نه پول و نه قدرت، هیچکدوم احساسی رو که به اون نیاز داری به تو نمیدهند. هر قدر پول و قدرت داشته باشی، دوای دردی نمیشه.»
aseman
من بیشتر از این به خودم اجازه نمیدم که دلم به حال خودم بسوزه. در حد چند قطره اشک، اون هم فقط صبحها. همین. همین اندازه کافیه.
mahmood74p
«تنها دیگران نیستند که باید اونها رو ببخشم میچ، باید خودمون رو هم مورد بخشش قرار دهیم.»
- «خودمون رو؟»
- «بله، به خاطر همهٔ اون کارهایی که نکردیم و همهٔ کارهایی که باید میکردیم. تأسف خوردن به اونها بیفایده است، به خصوص که کسی حال و روز منو پیدا کنه. همیشه دلم میخواست بیشتر کار میکردم، دلم میخواست کتابهای بیشتری مینوشتم. در گذشته خودم رو به خاطر این سرزنش میکردم. حالا میبینم که این سرزنش کمکی به من نمیکرد. کاری کن که به آرامش برسی. آشتی کن. با خودت آشتی کن، با همهٔ اطرافیانت آشتی کن.»
zamani
یک معلم در جاودانگی تو اثر میگذارد؛ و هرگز نمیتوانی بگویی که این تاثیر چه وقت پایان میپذیرد.
babli
گاه آنچه را میبینی باور نمیکنی. مجبوری آنچه را که احساس میکنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم میتوانی به آنها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط میکنی.
Hera
بیمارستانها پر از آدمهای تنهاست. بسیاری از آنها تنها یه همصحبت میخواهند. میتونی همصحبت زنان و مردان پیر شوی، با آنها حرف بزنی، بازی کنی. قدردانت میشوند، تو هم احساس احترام میکنی.
رادبانو
- «چطور میشه برای مردن آماده شد؟»
- «باید کار بوداییها رو بکنی. تصور کن هر روز پرندهای بر شانهات مینشینه و میپرسه: ««آیا امروز همان روز است؟ آیا آماده شدهای؟ آیا همهٔ آن کارهایی را که انجام میدهی ضروری هستند؟ آیا همان کسی هستی که باید باشی؟»
موری نگاهی به شانهاش انداخت و گفت: «انگار پرنده اینجا نشسته بود.»
b
این همون چیزیه که همه منتظرش هستیم. آرامشی به نام مردن. اگه بدونیم که میتونیم با مردن به آرامش برسیم، پس میتونیم از انجام این کار سخت هم بربیایم.»
- «چه کاری؟»
- «زندگی کردن در آرامش.»
آلیس در سرزمین نجایب
برای زنانی که به اندازهٔ کافی لاغر نیستند، یا مردایی که به اندازه کافی پول ندارند هم همینطوره. اینها چیزهایی هستند که فرهنگ ما میخواد بهش باور داشته باشیم. اما تو به باورهای فرهنگی معتقد نباش
آلیس در سرزمین نجایب
«آه میچ، یه روزی بهت ثابت میشه که مردها هم میتونند راحت گریه کنند.»
ShaSha
«آنچه را میتوانی انجام دهی و آنچه را نمیتوانی انجام دهی همه را بپذیر»؛ «بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، بدون آنکه آن را انکار کنید»؛ «یاد بگیرید خود و دیگران را ببخشید.»
ShaSha
حجم
۱۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۱۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان