بریدههایی از کتاب فرمول
۴٫۱
(۷۶)
بنابراین، مشخص است که اگر در مسیری درست حرکت نکنید، ناامید میشوید. اما باید به یاد داشت که نه فقط شبکههای جغرافیایی، بلکه شبکههای اجتماعی و حرفهای نیز عواملی هستند که موفقیت هر شخصی را تعیین میکنند. شبکهها سرشار از فرصتها هستند و تا اندازهای به همین دلیل است که آنها با کانونهای قدرتمند به یکدیگر وصل شدهاند؛ یعنی همان افرادی که واقعا در شبکهسازی عالی هستند. این اتصالدهندهها مشتاق هستند تا از روابط خود برای حمایت از افراد و انگیزههایی بهره گیرند که از نظر آنها ارزشمندند. آنها در شکار فرصتها در بافت جامعه بسیار ماهرند؛ همان فرصتهایی که دیگران از دست میدهند. خلاصه، با این افراد ارتباط برقرار کنید.
shahram naseri
بنابراین، مشخص است که اگر در مسیری درست حرکت نکنید، ناامید میشوید. اما باید به یاد داشت که نه فقط شبکههای جغرافیایی، بلکه شبکههای اجتماعی و حرفهای نیز عواملی هستند که موفقیت هر شخصی را تعیین میکنند. شبکهها سرشار از فرصتها هستند و تا اندازهای به همین دلیل است که آنها با کانونهای قدرتمند به یکدیگر وصل شدهاند؛ یعنی همان افرادی که واقعا در شبکهسازی عالی هستند. این اتصالدهندهها مشتاق هستند تا از روابط خود برای حمایت از افراد و انگیزههایی بهره گیرند که از نظر آنها ارزشمندند. آنها در شکار فرصتها در بافت جامعه بسیار ماهرند؛ همان فرصتهایی که دیگران از دست میدهند. خلاصه، با این افراد ارتباط برقرار کنید.
shahram naseri
ارزش هنر، در شبکه است. هر اثری بدون شبکه، از مونالیزا گرفته تا بیاسمِ بسکوئیات، مثل لوازمی است که در فروش گاراژی حراج میکنند.
shahram naseri
ازآنجاییکه موفقیت پدیدهای جمعی است، یعنی سنجش موفقیت براساس نحوه واکنش اجتماع به عملکرد ماست، شناخت پدیده موفقیت بدون توجه به شبکهای که این موفقیت در آن قرار دارد، ناممکن است.
shahram naseri
علم به ما کمک میکند تا از تنوع دنیای بشر سر در بیاوریم و مکانیزمهای موجود را در بسیاری از موقعیتها توضیح دهیم:
shahram naseri
موفقیت پاداشی است که به واسطه اجتماعاتی به دست میآوریم که به آنها تعلق داریم.
احسان رضاپور
تقریبا عجیب است که خلاصهای از «قوانین موفقیت» که در این کتاب درباره آنها بحث کردیم، در داستان اینشتین وجود دارد. تعریف ما از موفقیت –یعنی موفقیت مربوط به شما نیست؛ بلکه مربوط به ماست– دقیقا درباره اینشتین صدق میکند.
me
رسانههای غیر یهودی با خبرسازی درباره اینشتین، سهوا کاری برایش کردند که آرنوت برای پروژههای کیکاستارتر و ویراستاران ویکیپدیا انجام داد. در واقع، این رسانهها با برانگیختن شور و هیجان زیاد در اینشتین، وی را در مسیر موفقیت قرار دادند. از همان روز به بعد، اینشتین فرد مشهوری شد که هر کجا میرفت هواداران زیادی داشت. شهرت اینشتین که در مقایسه با دیگر دانشمندان بینظیر است، تصادفی بود و کاملا از عملکرد علمی او جداست. او به طور اتفاقی و به موقع، در کشتی مناسبی قرار گرفته بود.
me
وقتی به «قانون پنجم» فکر میکنم، ذهنم آشفتگی کمتری دارد. زیرا هیچ الگویی وجود ندارد که زمانبندی دقیق اثر پروژه یا کارمان را پیشبینی کند. اینکه کدامیک از پروژههایمان، مهمترین پروژه ما خواهد شد، کاملا تصادفی است. شانس، بازدهی و ضریب Q ما در کنار یکدیگر اثر را تعیین میکنند. بنابراین، یکی از دلگرمیهایی که میتوانم به آن تکیه کنم این است که هرچه بیشتر تلاش کنم، بیشتر به ضریب Q خود فرصت میدهم تا نمایان شود.
me
سؤال اصلی که به ذهنم خطور کرد این بود که چرا ۲۰۰۰۰ شهروند معمولی نیویورک دور یک فیزیکدان تقربیا گمنام جمع شدند و چیزی شبیه آشوب بهپا کردند. چرا آنها یک روز مرخصی گرفتند تا یک دانشمند جنجالی را ببینند؟
در حقیقت، هیچ یک از آنها به استقبال اینشتین نیامده بودند. فقط اندکی از آنها که برای خوشامدگویی دستمال تکان میدادند، میدانستند این دانشمند آلمانی کیست. شهرت عظیم اینشتین در واقع یک سوءتفاهم بزرگ است: «آن جمعیت در آنجا بودند تا به اشخاصی دیگر خوشامد بگویند.»
me
چه زندگی خوبی!
فِن تجسم پیام ساده «قانون پنجم» است: «شانس موفقیتتان ارتباط اندکی با سن شما دارد. میلِ شما به تلاش بیوقفه برای رسیدن به یک دستاورد مهم است که موفقیت را شکل میدهد.»
me
از نظر من، قانون چهارم درباره فرصتهای از دست رفته یا تحسین نشدن نیست، بلکه نشاندهنده بینشی قابل بررسی درباره این نکته است که چطور پاداشها در جامعه ما تقسیم میشود. تقربیا همیشه به دانشجویانم، دانشمندان مشتاقی که تازه در این رشته گام نهادهاند، میگویم که وقتی پروژههای مورد علاقهشان را دنبال میکنند، باید به طور راهبردی به فکر «مشهور شدن» باشند.
me
عملکردِ محدود باعث میشود که خطاها موفقیتمان را بیشتر از آنچه مایلیم بپذیریم، تعیین کنند. بنابراین، «قانون دوم» با «قانون چهارم» هماهنگ است: تخصیص اعتبار به افرادی که از همان ابتدا اعتبار داشتهاند. به عبارتی دیگر، افرادی که برای کاری اعتبار لازم دارند، باید آن را بگیرند. البته نه به روشی گستاخانه و غیرمنصفانه که فیل اسپکتر اعتبار دارلین لاو را از وی گرفت؛ بلکه به روشی که دارلین لاو اعتبار خودش را از فیل اسپکتر پس گرفت.
me
تخصیص پاداش از پدیدهای مشابه «پولدار، پولدارتر میشود»، که در تمامی حوزههای موفقیت میبینیم، پیروی میکند. تقدم امتیازی، همان ساز وکار مربوطه به «قانون سوم»، محدود به درآمد، شهرت و استناد به مقالهها نیست، بلکه در زمینه تخصیص پاداش نیز جواب میدهد. یک بانکدار از متقاضی وامی که وارد دفترش شده و پیشتر هیچ وامی نگرفته، عذرخواهی میکند و بدون معطلی به او گوشزد میکند که تنها به افرادی اعتبار میدهیم که از قبل اعتبار داشته باشند!
me
این اتصالدهندهها مشتاق هستند تا از روابط خود برای حمایت از افراد و انگیزههایی بهره گیرند که از نظر آنها ارزشمندند. آنها در شکار فرصتها در بافت جامعه بسیار ماهرند؛ همان فرصتهایی که دیگران از دست میدهند. خلاصه، با این افراد ارتباط برقرار کنید.
me
حال اگر هیچکس مایل به خرید اثر هنری شما نباشد، چه؟ در یک اقتصاد معمولی، گالریها به امید جبران برخی از هزینهها، قیمت اثر هنریتان را کاهش میدهند.
اما در هنر اینگونه نیست. هیچوقت تابلوی «۳۰ درصد تخفیف» را از یک تابلوی هنری در گالریها آویزان نمیکنند یا جمله «حراج شد!» را روی شیشه ویترین گالریها نمینویسند. گالریها تحت هیچ شرایطی قیمتها را کاهش نمیدهند و آن آثاری را که فروش نمیروند، به این راحتی رها نمیکنند. این یک طرح هرمی است که قیمتها را فقط در یک مسیر، به جلو میراند. این طرح جواب میدهد، چون هیچ معیاری برای سنجش کیفیت آثار هنری و هیچ روش عینی برای سنجش ارزش ذاتی یک شیء وجود ندارد. استعداد، خلاقیت یا زیباییشناسی را فراموش کنید.
me
راز کثیف اما آشکار دنیای هنر این است که وقتی موفق شدید اثر هنریتان را با مبلغ بالایی بفروشید، از این به بعد، همه افراد دخیل به خاطر منفعت خودشان تلاش میکنند این مبلغ بالا را همچنان حفظ کنند.
me
اگر از جایی خارج از شبکه گالریهای معتبر شروع کنید، در نهایت متوجه خواهید شد که به همان نقطه شروع خود یعنی گالریهایی کوچک و مشابه، باز خواهید گشت. حتی اگر اثر هنری خود را در گالری نزدیک گاجنهاین نمایش دهید، یافتن مسیر ورود به این کانون پرزرقوبرق، به طور باورنکردنی ناممکن است.
me
تنها عامل تعیینکننده موفقیتِ بلندمدت دانشآموزی، بهترین دانشکدهای بود که او «صرفا درخواست پذیرش داده بود»؛ دیگر مهم نبود که وارد آن دانشکده شده باشد یا نه. یعنی اگر مثلا دانشگاه هاروارد درخواست پذیرش این دانشآموز فرضی را رد کند و در عوض او به نورثایسترن برود، آنگاه موفقیت این دانشجو همترازِ دانشآموختگان هاروارد است که نمرات اِسایتی و نمرات دروس دبیرستانیشان با یکدیگر مشابه است. به عبارتی دیگر، عملکرد و جاهطلبی (برای ورود به بهترین دانشکده)، موفقیتش را تعیین میکند.
me
عملکرد منجر به موفقیت میشود،
اما وقتی عملکرد را نمیتوان سنجید،
این شبکهها هستند که باعثِ موفقیت میشوند
Reza Bahramnejhad
حجم
۲۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۲۰,۷۰۰۷۰%
تومان