بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشیاری | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هشیاری

بریده‌هایی از کتاب هشیاری

نویسنده:الن لنگر
انتشارات:نشر شما
امتیاز:
۴.۷از ۶ رأی
۴٫۷
(۶)
هنرمند رقّاصی به نام "ایزادورا دانکن" که هنرش بنا به تعریف حرکت و تغییر است، گفت اگر می توانستم هنرم را برای شما معنی کنم، دیگر نیازی به رقصیدن نبود.
☆Nostalgia☆
"اِفلیج"، "دیابتی"، «چاق» یا «لاغر» بودن بدین معناست که برای انسان بودن فقط یک راه ایده آل وجود دارد. بنابراین، نامتعارف بودن یعنی به گروهی که به اصطلاح نرمال خوانده می شود متعلق نبودن.
☆Nostalgia☆
در جامعه ای که صرفاً «نتیجه» به جای «فرایند» از ارزش درجه اول برخوردار است (بنا به تعریف ما، جامعه ای که ناهشیاری در آن بیشتر رواج دارد) نقص بدنی یا معلولیت خیلی بیشتر زمینه ساز عزّت نفس پائین می شود. برای مثال، دانشجوئی ناشنوا که دائما درک خود را از آموزش های کلاس با همکلاسی های خود که ضعف شنوائی ندارند مقایسه می کند ممکن است روحیه اش تضعیف شود. همان دانشجو در عوض اگر روی مهارت بر ظرافت های لب خوانی تمرکز کند ممکن است تشویق زیادی احساس کند. در واقع برای جامعه ای که بیشتر به فرایند بها میدهد، "نا متعارف" بودن احتمالا اهمیت بسیار کمتری خواهد داشت، شاید هم هیچ اهمیتی نداشته باشد.
☆Nostalgia☆
انسان های دارای معلولیت به خاطر انتظارات کمتر برای موفقیت احتمالاً از اثرات منفی شکست مصون می مانند. اگر یک نفر با یک معلولیت و دیگری بدون آن با یک کار جدید روبرو شوند و موفق نشوند (و آن عدم موفقیت از نظر هر دو آنها به علت عدم توانمندی کافی باشد) شخص معلول احتمالاً در برابر اُفت عزت نفس مصونیت بیشتری خواهد داشت. به هرحال از آنجا که انتظارات پائین موجب تضعیف عملکرد می گردد همین مصونیت ممکن است شخص معلول را از پیشرفت باز دارد.
☆Nostalgia☆
وقتی آنهائی که غیر عادی تلقی می شوند هیچ حمایتی برای جهان بینی های بدیع خود دریافت نمی کنند اغلب آنها به منظور تائید شدن اِدراکات‌شان به افراد شبیه خود روی می آورند. از قضا یک چنین رویکردی ممکن است موجب ترغیب هشیاری مستمر نشود. اگر به جای ترغیب به پرسیدن مستمر ارتقا آگاهی به ذهنیت های مشترک منجر شود ممکن است در واقع ناهشیاری را ترویج دهد.
☆Nostalgia☆
از قضا هُشیاری بیشتری که به واسطه معلولیت یا متفاوت بودن ایجاد می شود خود می تواند راه های بیشتری را بگشاید. هشیاری بیشتر ممکن است به اِدراکات بدیعی منجر شود که از نظر دیگران عجیب و غریب باشد. این اِدراکات احتمالاً آگاهی بیشتری در بر دارد (یعنی ممکن است ناشی از توجه نسبت به تمایزات بیشتری درباره دنیا باشد).
☆Nostalgia☆
چون از نظر فرهنگی خیره شدن به شخص ناپسند است مردم از اشخاصی که متفاوتند دوری می کنند زیرا سعی دارند از تعارض بین تمایل به خیره شدن و یک احساس ناپسند پرهیز کنند.
☆Nostalgia☆
چون اکثر ما اوقات عمر خود را با آدم های شبیه خود می گذرانیم، تمایل داریم فرض را بر وجود همانندی ها و اشتراکات بگذاریم. وقتی با کسی که به طور آشکار از یک نظر مشخص با ما متفاوت است روبرو می شویم ما همانندی ها را ندیده گرفته و در عوض بیشتر، تمایز ها را می بینیم. اغلب این نوع تفاوت هایی که به ذهنمان متبادر می شود ارتباط منطقی با آنچه متفاوت دیده می شوند ندارند. به عنوان مثال، با مشاهده رفتار غیر عادی یک نفر که دچار فلج مغزی می باشد ما ممکن است فرض را بر نقصان هوش بگذاریم. یک چنین فرضیات نادرستی تمایل به اغراق تفاوت ظاهری بین آدم های سالم با آدم های دچار مشکل جسمی دارد
☆Nostalgia☆
بیشتر برچسب هایی که به مردم می زنیم تمایل به بیانی کلی دارد: نابغه، کوتوله، همجنس باز، غول پیکر. این گونه برچسب‌ها یا قضاوت‌ها، واکنش‌های ما را نسبت به شخص برچسب خورده تحت تاثیر قرار می دهد.
☆Nostalgia☆
قضاوت ما درباره هوش و ذکاوت دیگران صرفاً براساس دست آوردهای آنها نمی‌تواند معتبر باشد. در یک تحقیق غیررسمی، دانشجویانم و من از مردم پرسیدیم هوش دانشمندانی که دست‌آوردی جذاب (مانند کشف یک ستاره و یا اختراع یک دارو) داشته‌اند ارزیابی کنند. هنگامی که دست‌آورد آن دانشمندان به صورت یک سری مراحل دنبال هم تشریح شد. (و اساساً تمامی دست‌آوردها را می‌توان بدین صورت تشریح کرد) آنها امتیاز هوشی کمتری برای آن دانشمندان نسبت به قبل از آگاهی از فرایند مراحل اکتشاف یا اختراع آنها قائل شدند. فرایندگرائی نه تنها کیفیت قضاوت ما را ارتقاء میدهد بلکه موجب می‌شود درباره خودمان احساس بهتری داشته باشیم. نتیجه‌گرائی صرف می‌تواند لذت زندگی را زایل سازد.
☆Nostalgia☆
با بررسی چگونگی رسیدن یک شخص به یک نتیجه، به احتمال زیاد ما درک واقع‌بینانه‌تری نسبت به ضرورت تلاش برای رسیدن به هدف و شانس‌های محتمل و منطقی خود پیدا می‌کنیم.
☆Nostalgia☆
فرآیندگرائی حقیقی همچنین به معنی آگاهی داشتن بدین واقعیت است که هر نتیجه‌ای پیامد یک فرایند است. دانشجویان فوق لیسانس این موضوع را همیشه فراموش می‌کنند. آنها پایان‌نامه خود را با اضطرابی مفرط شروع می‌کنند زیرا آنها کار کامل و به چاپ رسیده دیگران را دیده‌اند و به اشتباه آن را با پیش نویس اولیه و مقدماتی پایان نامه خود مقایسه می‌کنند.
☆Nostalgia☆
دانشمندی را تصور کنید که به خاطر نخواندن مقاله‌ای که مورد بحث داغ همکارانش قرار داشت، احساس حماقت می کرد. در واقع اِدراک ناهشیارانه آنچه اتفاق افتاده بود این احساس را در او اِلقا کرد. او خود را آدمی می‌دید که اِختیار انتخاب بین دو گزینه خواندن و نخواندن آن مقاله مهم را داشته و احمقانه گزینه نادرست را انتخاب کرد. اگر او کمتر ذهن خود را درگیر نتیجه انتخاب خود می‌کرد، شاید پی می‌برد که در واقع انتخاب او بین خواندن مقاله و نخواندن آن نبوده است بلکه انتخاب او بین خواندن مقاله از یکطرف و کار در آزمایشگاه، استراحت مورد نیاز یا خواندن کتاب برای دخترش از طرف دیگر بوده است. با آگاهی از فرایند انتخاب‌های واقعی در مسیر راه احتمال کمی دارد بعداً خود را مقصر بدانیم
☆Nostalgia☆
به جای گذراندن یک زندگی ملال‌انگیز و بی‌روح در یک سلول به مدت چهل یا پنجاه سال، پرنده باز آلکاتراز پی برد ملالت، خود می‌تواند صرفاً یکی دیگر از ساخته‌های ذهن باشد و علاوه بر آن همواره چیزی تازه برای توجه وجود دارد. او آنچه را که می‌توانست یک جهنم مطلق باشد حداقل به برزخی هوشمند و شگفت‌انگیز مبدل ساخت.
☆Nostalgia☆
زدن برچسبی یکسویه نگرانه، عکس‌العملی خودکار ایجاد می‌کند و موجب کاهش گزینه‌هامان می‌شود. همچنین درک این نکته که دیگران ممکن است چندان فرقی هم با ما نداشته باشند موجب همدلی و گسترش دامنه پاسخ های ما می‌شود. در این صورت بعید است احساس کنیم اسیر تقلائی یک قطبی شده‌ایم.
☆Nostalgia☆
اساساً همه رفتارها را می‌توان از زاویه‌ای منفی یا از زاویه‌ای قابل تحمل یا موجه نگاه کرد.
☆Nostalgia☆
در تکاپوی پرورش یک ذهن باز و چابُک، بخاطر داشته باشید مردم برای رفتارهائی که ما آن‌ها را منفی می‌دانیم ممکن است دلایل کاملاً خوبی داشته باشند، حتی اگر تشخیص دلایل آنها برای ما مشاهده‌گران مشکل باشد. به عنوان مثال؛ مردم به نُدرت عمداً خسیس، عبوس، مشکل‌پسند، غیرقابل انعطاف، آب زیرکاه، بی‌خیال، بی‌مبالات، تندخو یا وسواسی هستند. هیچ کسی برای پرورش صفات منفی تلاش نمی‌کند.
☆Nostalgia☆
هر نظر، فرد یا شئی، بالقوه و همزمان، بسته به نگرش و زاویه دید ما به صورتهای متفاوتی دیده می شوند. یک گوساله از نگاه یک گله دار کباب، از نظر یک هندو موجودی مقدس، و توده ای از ژن و پروتئین از دید یک بیولوژیست است. هشیار بودن به معنی این نیست که بتوانیم برنامه ای بریزیم و براساس آن طوری رفتار کنیم تا به نتیجه خاصی دست یابیم؛ بلکه به معنی آگاهی داشتن به این نکته است که همواره در هر موردی نقطه نظرات متفاوت عدیده ای وجود دارد. ما می توانیم این نکته را در مقیاسی بسیار وسیع و یا در مقیاس زندگی روزمره عادی نیز ببینیم.
☆Nostalgia☆
تحقیقات در باره محرومیت حسی نشان می دهد که اگر در یک محیط بسته بدون محرّکی، مانند زیر دریائی و یا یک محفظه عاری از هر محرّکی به مدت طولانی قرار گیریم، از مسایل روانی گوناگونی رنج خواهیم برد. همچنین اگر در معرض یک سری محرّک تکراری و بدون تغییر قرار گیریم، سیستم حسی ما غالباً از کار می افتد، زیرا هیچ چیز جدیدی دریافت نمی کند.
☆Nostalgia☆
هنگامی که ما گام به گام پیش می رویم، بعد از هر گام رفتارمان را زیر سوال نمی بریم، اما اگر پس از آنکه گام های زیادی به تدریج برداشتیم به عقب بنگریم و ببینیم ناخواسته چقدر دور رفته ایم احتمالاً متعجب خواهیم شد. اگر ما کسی را برای ۵۰ سنت فریب دهیم چه اهمیتی دارد اگر دفعه بعد او را برای یک دلار و سپس ۲ دلار یا ۵ دلار فریب دهیم و همین طور ادامه بدهیم تا اینکه عاملی ما را متوجه کار خلاف خود بکند. اگر ما به جای تصمیم گیری های ضروری در هر مقطع از زمان، به یک روند مستمر زندگی روزمره همچنان بدون تأمل ادامه دهیم ممکن است در ناهشیاری دست به کارهائی بزنیم که در وضعیت هشیاری هرگز خود را درگیر آن کارها نمی کنیم.
☆Nostalgia☆

حجم

۱۹۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

حجم

۱۹۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۹ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان