بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب افسانه ۱۹۰۰ | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب افسانه ۱۹۰۰ اثر آلساندرو باریکو

بریده‌هایی از کتاب افسانه ۱۹۰۰

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۶ رأی
۴٫۳
(۶)
با خاطرات و خیال‌پردازی سر می‌کردم و بیشتر وقت‌ها این تنها کاری است که برای نجاتت می‌توانی انجام دهی. این کار، حربه بیچارگان است، امّا همیشه کارساز است.
.waw
ترومپت من و پیانوی او برای مدت زیادی ما را به حال و هوای خاصی برد، به جایی که خیلی چیزها به هم گفتیم که پیش از آن با کلمات، نگفته بودیم. در اطرافمان، جمعیت به رقص ادامه می‌داد، بی‌آنکه متوجه چیزی شده باشد؛ نمی‌توانست متوجه شود، آخر چه می‌دانست؟
.waw
هرازگاهی به دَنی می‌گفتند: «نمی‌تونی این‌طوری ادامه بدی. تازه، خلاف قانون هم هست.» امّا دَنی جوابی داشت که حسابی دندان‌شکن بود: «گور بابای قانون.» با چنین جوابی زیاد نمی‌شد دست وپنجه نرم کرد.
.waw
او می‌گفت: «حقیقتآ تا زمانی که داستان خوبی برای نقل کردن و کسی را برای شنیدن داری، سرت کلاه نرفته.»
.waw
نمی‌شد سر در آورد. از آن مواردی است که هرچه بیشتر فکرش را بکنی کمتر سر در می‌آوری: وقتی که تابلویی می‌افتد؛ زمانی که صبحی از جایت بلند می‌شوی و دیگر عاشقش نیستی؛ وقتی که روزنامه را باز می‌کنی و می‌خوانی که جنگ شروع شده است؛ زمانی که با دیدن قطاری به خودت می‌گویی باید از اینجا بروم؛ وقتی که در آینه نگاه می‌کنی و به نظرت می‌رسد که پیر شده‌ای؛ زمانی که در وسط اقیانوس، نُووِچنتو چشمش را از بشقاب بلند کرد و به من گفت: «سه روز دیگر در نیویورک از این کشتی پیاده خواهم شد.»
haniyeh

حجم

۴۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد