بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختران مطرود | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختران مطرود

بریده‌هایی از کتاب دختران مطرود

انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۱۰ رأی
۴٫۴
(۳۱۰)
او می‌خواست دربارهٔ چیزهایی که مهم بودند، بنویسد، دربارهٔ هر چیزی که ارزش داشت.
zohreh
می‌ترسم فی. می‌ترسم که ما رهات کرده باشیم و تو با تمام این ماجراها به تنهایی روبه‌رو شده باشی.
zohreh
کیتی با خودش فکر کرد، این یه خداحافظیه، ولی بدرود نیست. من از کنار کسی این کار رو کرده نمی‌گذرم. هیچ کدوم از ما از کنار این ماجرا نمی‌گذریم.
zohreh
او به نتایجی رسیده بود که فکر می‌کرد هر چه منطقی‌تر باشند، محتمل‌ترند.
zohreh
همان‌طور که شرلوک هولمز گفته است: غیرممکن‌ها را کنار بگذار، چیزی که باقی می‌ماند حقیقت خواهد بود.
zohreh
سی‌سی با این مسئله مشکلی نداشت. او هم عصبانی بود. خیلی شدید و وحشتناک عصبانی بود. نمی‌دانست با آن چه کند. مثل کیتی مسیرش را تغییر دهد یا مثل روبرتا سرکوبش کند. خشم سی‌سی مثل بادکنکی بود که بیش از حد باد شده بود؛ نه می‌توانست پنهانش کند و نه از ترس انفجار به آن دست بزند. خشمش او را خفه می‌کرد و راه گلویش را می‌بست که نتواند نفس بکشد.
zohreh
مشکل این بود که او هدفی نداشت.
zohreh
من تو رو این‌طوری بزرگ نکردم درسته؟ که همه چیز رو به حال خودش رها کنی.
zohreh
«من تو رو این‌طوری بزرگ نکردم درسته؟ که همه چیز رو به حال خودش رها کنی. فقط من و تو باقی موندیم فی. این زندگی اون‌طوری نیست که دل‌مون می‌خواست باشه. ولی همینی که هست و تو دختر منی.»
zohreh
«کیتی بعضی وقت‌ها احساسات آدم‌ها رو یادش می‌ره.»
zohreh
این‌که وقتی نوجوان هستی چند نفر دربارهٔ تو اشتباه فکر می‌کنند، دیوانه‌کننده بود، ولی کیتی آموخته بود چه‌طور خشمش را کنترل کند و به چیزی دیگری تبدیل کند.
zohreh
کیتی به خودش گفت، من ناامیدش کردم. این جمله مدام در ذهنش تکرار می‌شد. به من احتیاج داره و من دارم ناامیدش می‌کنم.
zohreh
حتماً اهمیتی نداره که به همهٔ این‌ها یه ذره دیگه بدبختی اضافه بشه؟
zohreh
می‌خوای دربارهٔ ارزش قربانی کردن حرف بزنی؟ برای تو چی ارزش قربانی کردن داره؟
zohreh
«ولی ارزشش رو داره همهٔ این چیزها رو قربانی کنی نه؟ زندگی‌ت، زندگی پدرت، شادی‌ت، رابطه‌مون. همهٔ این‌ها ارزش قربانی کردن رو دارن. این ماجرا قبلاً ازدواج پدر و مادرت و زندگی مادرت رو از بین برده. حتماً اهمیتی نداره که به همهٔ این‌ها یه ذره دیگه بدبختی اضافه بشه؟»
zohreh
آن‌چه در اعماق چشمانش دیده می‌شد، نشانهٔ درک عمیق ماجرا بود. انگار از چیزی که شنیده بود، اطلاعی نداشت، ولی حدس می‌زد چه خواهد شنید.
zohreh
از طرفی جیمی هم می‌دانست فیونا بی‌دلیل به آن‌جا نیامده است. می‌دانست او دنبال چیزی است و جیمی سعی می‌کرد بفهمد دنبال چه چیزی. اصلاً دست و پایش را گم نکرده بود و گیج نشده بود. فقط مبارزه‌ای پنهانی بود برای فهمیدن این‌که فیونا از چه جنبه‌ای می‌خواهد وارد ماجرا شود، تا قبل از این‌که فیونا به جایی که می‌خواهد برسد، بتواند در وضعیت دفاعی مناسب قرار گیرد.
zohreh
«همه‌ش این‌جات گیر کرده.» و به شقیقه‌اش ضربه زد. «و نمی‌تونه بیاد بیرون. همین‌طور می‌چرخه و می‌چرخه. تو فکر می‌کنی و فکر می‌کنی، همیشه تا حد مرگ فکر می‌کنی. روانشناس‌ها و مشاوره‌های مقابله با غم نمی‌فهمن. اون‌ها ازت می‌خوان که درباره‌شون حرف بزنی، بنویسی‌شون و با بقیه به اشتراک بذاری، ولی هیچ کدوم از این کارها باعث نمی‌شه این چیزها تموم بشن. من رفتم سراغ مواد، تو می‌ری به آیدلوایلد.»
zohreh
با وجود این‌که در ابتدا هیجان‌زده بود، حالا حتی بی‌میل هم به نظر می‌رسید.
zohreh
امیدی که از چهرهٔ دوستش پاک شده بود از همه چیز بدتر بود
zohreh

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰
۵۰%
تومان