بریده‌هایی از کتاب دختران مطرود

این زندگی اون‌طوری نیست که دل‌مون می‌خواست باشه. ولی همینی که هست

هرگز فرضیه درست نکن، فیونا... مالکوم در ذهنش به او اخطار داد.

روبرتا گرین، یکی از آن آدم‌هایی بود که استعداد خدادادی سکوت‌کردن دارند.

عدالت یه ایده‌آله، ولی واقعیت نیست.

دختران نوجوان برای قتل چه انگیزه‌ای نیاز دارند؟ حسادت، طرد شدن، تصور مورد توهین قرار گرفتن

«غم بزرگیه نه؟ ما دوست داریم باور کنیم که زن‌ها این قبیل کارها رو با زن‌های دیگه نمی‌کنن. این‌که زن‌ها رو با بچه‌هاشون تو اتاق‌های گاز بفرستن یا تو کوره بسوزونن‌شون. ولی متاسفم که باید بگم هیچ شکی نیست که اون‌ها این کارها رو کردن.»

مردم همیشه بهترین تصمیم‌ها رو نمی‌گیرن. بنابراین عدهٔ کمی می‌فهمن که باید دنبال چیزی باشن که براشون منفعت بیش‌تری داره. در تمام مواقع.

مردم کسانی هستند که خاطره‌ها و پرونده‌ها رو حفظ می‌کنن، قدرتی که به راحتی از بین نخواهد رفت.

به وضوح فهمید که بزرگسالی قرار نیست شبیه چیزی باشد که او همیشه تصور می‌کرده است.

کتاب‌ها برای او این کار را انجام می‌دادند. آن‌ها راه افکارت می‌بستند و مطالب خودشان را در سرت جا می‌دادند و باعث می‌شدند از افکار خودت رها شوی.

به نظرش نیازی نبود سکوت را با حرف‌هایش بشکند. که همین او را به پلیسی خوب تبدیل می‌کرد.

چه‌طور پدرم با خونه موندن کنار من می‌تونه دنیا رو نجات بده؟

کتاب‌ها وسیلهٔ نجات او بودند.

مالکوم زمانی به او گفته بود، عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی می‌کنیم. عدالت یه ایده‌آله، ولی واقعیت نیست

غیرممکن‌ها را کنار بگذار، چیزی که باقی می‌ماند حقیقت خواهد بود.

عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی می‌کنیم. عدالت یه ایده‌آله، ولی واقعیت نیست.

«اگر کسی چیزی رو با تمام وجود بخواد، گمان می‌کنم می‌تونه راه به دست آوردنش رو پیدا کنه.»

۱۹ نوامبر ۱۹۵۰ بود. و او ده روز بعد می‌مرد.

تمام چیزی که فیونا می‌دانست این بود که ترجیح می‌داد بازوی خودش را با اره‌ای زنگ‌زده از تنش جدا کند تا این‌که مکالمهٔ رابطهٔ ما قراره به کجا برسه؟ را داشته باشند.

همه چیز همیشه راحت است اگر دانش‌آموزان و معلمان کودن باشند.