بریدههایی از کتاب دختران مطرود
۴٫۴
(۳۱۰)
این چیزیه که وقتی با گروه خاصی کاری میکنی اتفاق میافته فیونا. ازت استفاده میکنن و هیچ وقت ازت تشکر نمیکنن. فقط تا زمانی که میتونن چیزی رو که میخوان ازت میگیرن.»
n re
مردم همیشه بهترین تصمیمها رو نمیگیرن. بنابراین عدهٔ کمی میفهمن که باید دنبال چیزی باشن که براشون منفعت بیشتری داره.
Farhadmarch
مالکوم زمانی به او گفته بود، عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی میکنیم. عدالت یه ایدهآله، ولی واقعیت نیست.
Somayeh
والدینم همیشه با من طوری رفتار میکردن که انگار مایهٔ شرمساریشون هستم
یك رهگذر
عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی میکنیم. عدالت یه ایدهآله، ولی واقعیت نیست.
یك رهگذر
چه چیزی خبیثتر از دختری نوجوان است؟ عصبی با رفتارهایی دوگانه و سرشار از تنفر.
یك رهگذر
ما دوستهاش بودیم. اگه غصهدار بود ما آرومش میکردیم و درکش میکردیم.
یك رهگذر
غیرممکنها را کنار بگذار، چیزی که باقی میماند حقیقت خواهد بود.
نسیم رحیمی
عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی میکنیم. عدالت یه ایدهآله، ولی واقعیت نیست.
یک مشکل لاینحل، sky
خاطرات شبیه آرشهٔ ویلن بودند که فریادکشان فقط روی یک سیم کشیده میشدند.
Farhadmarch
«اگر کسی چیزی رو با تمام وجود بخواد، گمان میکنم میتونه راه به دست آوردنش رو پیدا کنه.»
Yasaman
مالکوم زمانی به او گفته بود، عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی میکنیم. عدالت یه ایدهآله، ولی واقعیت نیست.
Nino
اینکه وقتی نوجوان هستی چند نفر دربارهٔ تو اشتباه فکر میکنند، دیوانهکننده بود
sama
باور کن تجربههای دست اول چیزهایی نیستند که به درد نوشتن بخورند.
یك رهگذر
شرلوک هولمز گفته است: غیرممکنها را کنار بگذار، چیزی که باقی میماند حقیقت خواهد بود.
Mersana
فکر کرد، خودت سرنوشتت رو میسازی. هر روز میسازیش. سرنوشتت اینطوری شروع میشه.
Farhadmarch
دختران خوب مادران خوبی خواهند شد!
soroosh7561
بیرون ریختن تجربیاتش از ذهن و تبدیل آنها به کلمات باعث شود کوچکتر و ممکنتر به نظر برسند.
shima mousavi
سونیا به این حالت او غبطه میخورد. به این تواناییاش که میتوانست ذهنش را ببندد و مطلقاً دربارهٔ چیزی فکر نکند. این نوعی راه فرار از افکار آزاردهنده بود که سونیا هرگز یاد نگرفته بود. در عوض کتابها برای او این کار را انجام میدادند. آنها راه افکارت میبستند و مطالب خودشان را در سرت جا میدادند و باعث میشدند از افکار خودت رها شوی.
عمهمَماخ
و بعد ناگهان حس کرد دلش میخواهد گریه کند.
عمهمَماخ
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰۵۰%
تومان