بریدههایی از کتاب دختری که اسمش را دوست نداشت
۴٫۴
(۶۷)
میدانست بزرگترها گاهی احساساتشان را آشکارا بروز نمیدهند و به جای آن، دوست داشتنشان را با چیزهای کوچک و کماهمیت نشان میدهند. پختن غذای دلخواه کسی، به این معناست که به او میگوید: «من تو رو دوست دارم.» دستهای مادرش را گرفت و لبخند زد. با احترام به او گفت: «منم تو رو دوست دارم مامان.»
odika
چقدر سخت است بچه بودن! اگر بزرگ بود، برای خودش کار داشت، خانه داشت. هر صبح به جای اینکه به مدرسه برود، به محل کارش میرفت. چقدر خوب میشد! دیگر لازم نبود با کسانی که دوستشان نداشت، سوار سرویس مدرسه شود. شبها هر چقدر دوست داشت، میتوانست تلویزیون نگاه کند و هر ساعتی هم که دلش خواست، بخوابد؛ حتی دیگر مشق هم نمینوشت.
زندگی آدمبزرگها خیلی آسان است، اما آنها متوجه این مسئله نیستند. چون یادشان رفته که در بچگی چه بدبختیهایی کشیدهاند! اگر آن دوران را دوباره به یاد بیاورند، خواهند فهمید که چقدر خوششانسند. ولی آنها فقط بلدند از زندگی شکایت کنند.
odika
چه میشود کرد؟ بعضی آدمها اینطوریاند دیگر، فقط میخواهند دیگران را اذیت کنند و حرفهای آزاردهنده بزنند. کار عاقلانه در برخورد با چنین آدمهایی این است که زیاد جدیشان نگیریم.
odika
میدانم وقتی که من در اینجا یک رمان میخوانم، یا در ذهنم خیالات رنگووارنگ میسازم یا شعر و قصه مینویسم، در قارهٔ هشتم یک درخت میروید، یک گل شکفته میشود، یک رودخانهٔ خشکیده پر از آب میشود و یک پرنده آواز میخواند.
حتی اگر کسی اینها را باور نکند، من ایمان دارم که چنین چیزی ممکن است.
شمعدانیگل (دختری که اسمش را دوست دارد!)
آسمان شب
«...ولی ما مأیوس نمیشیم. ما تسلیم نمیشیم. دوستمون، شمعدانیگل، به ما جرئت داد. شما هرجور که دلتون میخواد، بنویسین، بکشین، رنگ کنین. به کمک نقشها و کلمهها قصه بنویسین، شعر بنویسین، ترانه بگین، چیستان بنویسین، لطیفه بنویسین. مطمئنم قارهٔ هشتم به کمک خلاقیتهای شما دوباره جون میگیره. من به این مسئله ایمان دارم.»
آسمان شب
«به همهٔ بچههای شهر، کاغذ و قلم بدین و کاری به کارشون نداشته باشید. هی بهشون نَگین ’تو بچهای، نمیتونی؛ تو بچهای، نمیفهمی‘. بهشون یاد بدین، باهاشون حرف بزنین. بهشون جرئت بدین. بگین ’تو میتونی‘. بهشون جسارت بدین. تشویقشون کنین قصه تعریف کنن، داستان بنویسن، شعر بگن، نقاشی بکشن. مطمئنم فکرهای خارقالعادهای خلق میکنن.»
آسمان شب
انسان با شکست خوردن هم چیزهای زیادی یاد میگیرد و اگر یاد گرفتن موفقیت باشد، به این معناست که انسان حتی هنگام شکست خوردن هم برنده میشود.
آسمان شب
فهمید که در زندگی چیزی به اسم «راه آسان» وجود ندارد. هر کس هر راهی را که بخواهد، میتواند انتخاب کند، اما در هر صورت مدام با موانع و مشکلاتی در طول مسیر مواجه خواهد شد. بله، هر مسیری برای خودش آزمونهایی دارد.
آسمان شب
زندگی هر کسی برای خودش سخت است و هر کسی داستان خودش را دارد.
آسمان شب
«همهچیز بسته به چشمهایی که به آنها نگاه میکنند، عوض میشود. چیزی که در چشم یکی غول دیده میشود، ممکن است برای دیگری کوتوله به نظر برسد.»
آسمان شب
اگه با شکست اول منصرف بشین، هیچوقت نمیتونین پیشرفت کنین. آدم نباید به این زودیها امیدش رو از دست بده. باید بیشتر تلاش کرد.
آسمان شب
مسئله اصلی «توانستن» نیست، با تمام وجود کوشیدن و سعی کردن است!
آسمان شب
«بعضی وقتها که نمیدانی یک نفر چه میگوید، به خاطر این نیست که او حرف نمیزند؛ بلکه به این دلیل است که تو نمیشنوی!
آسمان شب
«پس، از این به بعد با یه دوستی که همیشه کنارته بگرد.»
آسمان شب
شاید بهترین کار در زندگی این باشد که انسان هیچوقت نگران نشود.
آسمان شب
«اینکه دیگران در بارهٔ تو چی فکر میکنن، چندان اهمیتی نداره. آدمها میتونن به ناحق به تو بخندن، اما این مشکل اونهاست، نه مشکل تو. تو باید قوی و خونسرد باشی. اون وقت حرفای بیهودهٔ دیگران هیچوقت ناراحتت نمیکنه.»
آسمان شب
شمعدانیگل گفت: «خیلی مسخرهس. حتی اگه جادوگر هم باشی، میتونی عوض شی. اگه واقعاً بخوای، میتونی خوب و خوشاخلاق باشی.»
آسمان شب
میتوان زمین را به خاطر گرد بودنش راحت بغل کرد.
آسمان شب
این اصلاً درست نیست که آدم در انتخاب اسمی که قرار است یک عمر با آن زندگی کند، هیچ نقشی نداشته باشد.
آسمان شب
«به جای اینکه دوستهای الکی داشته باشم، خودم تنهایی بازی میکنم. این خیلی بهتره.»
آسمان شب
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
قیمت:
۶۱,۰۰۰
تومان