از او میپرسم: «دلتون برای مادربزرگ تنگ شده؟ آخه من دلم تنگ شده. ما هیچوقت در مورد اون حرف نزدیم.»
میگوید: «بخشی از من مُرد که بهترین بخشش بود.»
zohreh
جهان خوب بود، چون او در آن بود.
zohreh
سکوت یهجور روکش محافظه در مقابل درد
کاربر ۲۸۷۵۱۸۷
خوب است عاشق بودن، حتا اگر تا ابد دوام نیاورد.
Parinaz
«تا رسیدن به خواستهتون اصرار کنید.» و «هیچوقت ته اتاق جا نگیرید. برندهها جلو میشینن.»
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
بهشکلی رفتار کردم که گویی آن دو فرد مهم هیچوقت در زندگیام وجود نداشتهاند
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
سکوت یهجور روکش محافظه در مقابل درد.»
raya
جهان خوب بود، چون او در آن بود.
raya
اگر میخواهی جایی زندگی کنی که مردم از موش نمیترسند، باید زندگی در قصرها را ترک کنی.
zed.mim
«شرارتی رو که میتونی تغییر بِدی نپذیر.»
zed.mim
سکوت یهجور روکش محافظه در مقابل درد.»
zed.mim
نمیتوانست لبخند بزند، نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست بخشی از آن خانوادهی زیبا در آن خانههای زیبا باشد.
نمیتوانست. نمیتوانست. نمیخواست.
Nia
داستان میبایست پایان خوشی داشته باشد.
اما نه.
او درحال ترککردن من است.
teo;
«یهکم مهربونتر از چیزی باش که باید باشی، کیدی، همهچیز روبهراه میشه.»
teo;
«ناراحت باش، غصه بخور… ولی به دوش نکش.»
teo;
هیچ چیزی، دیگر، جز این آخرین تابستان باهم بودن.
گفتند که من را دوست دارند.
teo;
این تقصیر من است، تقصیر من، تقصیر من ـ و
teo;
مرده است.
ما میتوانستیم باشیم.
ما میتوانستیم باشیم.
teo;
او هرگز دیگر شکلات نخواهد خورد.
teo;
چیزی که هرگز نخواهد شد، بهخاطر من.
teo;