بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما دروغگو بودیم | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ما دروغگو بودیم

بریده‌هایی از کتاب ما دروغگو بودیم

۳٫۷
(۲۹۴)
چطور می‌شه آدم خوبی بود بی این‌که به چیزی اعتقاد داشت.
ameh
برخلاف انتظاراتی که از خانواده‌ی زیبایی که در آن بزرگ شده‌ام می‌رود، من یک آتش‌افروز هستم. یک رؤیابین، یک شیرزن، یک یاغی. از آن دست آدم‌هایی که تاریخ را تغییر می‌دهند. یک مجرم.
setayesh
ذهنش بی‌قرار بود، بی‌رحم بود. دیگر خدا را باور نداشت و بااین‌حال هنوز آرزو داشت که خدا به او کمک کند.
setayesh
اما افسوس همه‌چیز آن‌طور که آدمی می‌خواهد نمی‌شود.
آهو:)
می‌توانستی برای خیلی‌ها نوری در تاریکی باشی. تو نمونه بودی. نمونه. و من تو را به بدترین شکل ممکن ناکام کردم.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
من تو را از دست دادم، گت، چون مأیوسانه، مأیوسانه، عاشق بودم.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
جانی می‌گوید: «تقصیر تو نیست. منظورم اینه، همه‌ی ما اون کار رو کردیم، همه‌ی ما روانی شدیم، باید مسئولیتش رو هم بپذیریم. تو نباید همه رو به دوش بکشی.» می‌گوید: «ناراحت باش، غصه بخور… ولی به دوش نکش.»
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
دوست‌ات دارم علی‌رغم رنجشم. هرچند که دیوانه هستی. دوست‌ات دارم علی‌رغم آن‌چه گمان می‌برم انجام داده باشی.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
اما باید چیزهای بیشتری برای دانستن باشد. چیزهای بیشتری خواهد بود.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
فکر می‌کنم این نمی‌تواند پایان باشد. نمی‌تواند حقیقت داشته باشد که ما دیگر هرگز باهم نخواهیم بود، نه زمانی که عشق ما چنین واقعی است. داستان می‌بایست پایان خوشی داشته باشد. اما نه. او درحال ترک‌کردن من است. صد البته، او پیش از این از دنیا رفته است. داستان خیلی وقت پیش پایان یافته است.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
علی‌رغم همه‌چیز، ما بهشت‌مان را نجات ندادیم. برای همیشه از بین رفته است، اگر زمانی وجود داشت. پاکی آن‌را از دست دادیم، پاکی روزهایی پیش از آن‌که وسعت خشم خاله‌ها را بدانیم، پیش از مرگ مادربزرگ و زوال پدربزرگ.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
او مچ من را با گاز پانسمان سفید بست و باور داشت زخم‌ها نیاز به مراقبت دارند. او روی دست‌های من نوشت و از افکارم پرسید. ذهنش بی‌قرار بود، بی‌رحم بود. دیگر خدا را باور نداشت و بااین‌حال هنوز آرزو داشت که خدا به او کمک کند.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
او فکر می‌کرد زخم‌ها نیاز به مراقبت دارند.
کاربر ۶۴۳۷۵۵۴
سکوت یه‌جور روکش محافظه در مقابل درد.
ladan ch
بخشی از من می‌خواهد سرتاسر کف اتاق نشیمن خونریزی کند یا به چاله‌ای از اندوه بدل شود.
ladan ch
تمام رزهای بوته‌ی غمگین تنهایی را کندم و آن‌ها را یکی پس از دیگری به دریای خشمگین پرت کردم.
ladan ch
بعد کلتی کمری بیرون کشید و به سینه‌ی من شلیک کرد. روی چمن ایستاده بودم و افتادم. شکاف گلوله بازتر شد و قلبم از قفسه‌ی سینه‌ام به بیرون غلتید و روی بوته‌ی گلی افتاد. خون با ضرباهنگ از زخم بازم روان شد، بعد، از چشمانم، گوش‌هایم، دهانم. طعم شوری و شکست می‌داد. شرمِ قرمزِ روشنِ طرد شدن چمن جلوی خانه‌ی ما، آجرهای مسیر، پلکان ایوان را نمناک کرد. قلب من مانند ماهی قزل‌آلایی در میان گل‌های پونی بالاوپایین پرید.
ladan ch
تراژدی آن‌گونه که روی صحنه یا میان صفحات کتاب به پاپان می‌رسد در زندگی پایان نمی‌گیرد
n re
خوب است عاشق بودن، حتا اگر تا ابد دوام نیاورد.
n re
دنیا رو اون‌طور که هست ببین نه اون‌طور که آرزو داری باشه
n re

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان