بریدههایی از کتاب زمانی که همسنگر پیکاسو بودم
۴٫۵
(۲۵)
آن لحظه بود که فکر کردم اسپانیا کشوری است که پیوندی دیرینه با گاو دارد. برای تفریح، گاو میکشند و برای سیر شدن گوشتش را میخورند و گاوی مثل فرانکو هم میخواهد سرزمینشان را تصاحب کند و افسارشان را دست بگیرد. تازه نقاش بزرگشان هم که پیکاسو بود عاشق نقاشیکشیدن از گاو بود. یک چرخهٔ گاوی که میرفت تا کامل شود.
sourina
بارسلون زیباست. آنقدر زیبا که با خودم فکر کردم میشود یک کشور اینقدر شهرهای زیبا داشته باشد؟ فکر کردم اصلاً منصفانه نیست. شهرهایی که در اسپانیا دیده بودم، یکی از یکی زیباتر بودند.
sourina
پیکاسو عصبی داد زد: «دوست نادون من! ساختن مجسمه مثل کشیدن نقاشیه. فقط کافیه تابلو رو برش بدی. بعد هم خطوطی رو که با رنگ مشخص شدهن دنبال کنی تا پیکره ساخته بشه. ولی تو جوجهنویسنده از این چیزا چی میدونی؟!»
sourina
. حیرتانگیز بود! هیچ هنرمند نقاشی نمیتواند به زیباییِ طبیعت بکر رنگآمیزی کند.
sourina
پیکاسو بعد از مکثی کوتاه گفت: «مادرجان! تابلوی نقاشی مثل یه موجود زنده است. هر تابلویی زندگی خاص خودشو داره و مثل زندگی روزمرهٔ ما دستخوش تغییر و تحول میشه. این کاملاً طبیعیه که هر تابلویی زندگیش رو از کسی میگیره که برای اولینبار داره اونو درک میکنه. عمهترزا هم چنین درک زیبایی از تابلوهای من داره.»
sourina
«نگاشون کن. انگارنهانگار باید اول ما رو به خونه دعوت کنن. اصلاً این اسپانیاییها آداب معاشرت بلد نیستن. اونوقت اسمش رو میذارن راحتی. خب وقتی مهمان نمیدونه باید چهکار کنه و کجا بره، خوبه یکی باشه که بهش بگه.»
sourina
پیکاسو گفت: «انسان ذاتاً قسیالقلبه. شاید قساوت نابترین هنری باشه که انسان از خودش نشون میده.»
sourina
همینگوی داد زد: «راست میگه این جوون! اگه اسپانیا یهدست بود الان مردم اینطور به جون هم نیفتاده بودن.»
پیکاسو گفت: «این چیزی هم که تو داری میگی دیکتاتوریه ارنست! یادت باشه ما با تمام خصومتهامون با هم کنار اومده بودیم و این مهم بود.»
همینگوی تلخ خندید و گفت: «ولی بهسادگی به جون هم افتادین و صلح یادتون رفت.»
sourina
یکهو داد زدم: «باز هم کشیشها؟! چرا هر جا میریم این موجودات موذی وجود دارن؟ کارشون هم فقط سنگ انداختن جلوی پیشرفت و ترقی آدمهاست. چرا یکی کاری نمیکنه که دیگه اینا وجود نداشته باشن؟ لااقل جلوی چرخهٔ تولیدشون رو بگیره!»
sourina
فضولی کردم و گفتم: «آدمها زندگیشون رو برای چیزی فدا میکنن که ازش محرومن. در نهایت شاید ارزشش رو داشته باشه.»
sourina
مِنومِنکنان گفتم: «جناب همینگوی! من شبیه نسل خودم هستم. شما شاید جنگهای بزرگی تو زندگیتون دیده باشین، ولی من هم از دنیایی میآم که جنگهای زیادی به خودش دیده. جنگهایی که وقتی شروع شدهن، کسی نفهمیده اصلاً برای چی شروع شدهن و وقتی هم که تموم شدهن، مردم حتی یادشون نمونده برای چی با هم جنگیدهن. یه دنیای دیوونهٔ دیوونهٔ دیوونه.»
sourina
همینگوی گفت: «آدما همیشه تو یه دورههایی میزنه به کلهشون و تموم چیزایی رو که ساختهن خراب میکنن. ولی نگران نباش. این دورهها همیشه بوده و همیشه هم مجبور میشن یه جایی تمومش کنن.»
sourina
یه جاهایی ممکنه وقتی باهات دوست میشن، بیشتر شما رو دستکم بگیرن
sourina
خوبی همینگوی این بود که میتوانست توی یک چشمبههمزدن با آدمها دوست شود و طوری با آنها رفتار کند که انگار عمری باهاشان نشستوبرخاست داشته و رفیق جانجانی بودهاند. وقتی این موضوع را به خودش گفتم، (و خدا میداند که شب قبل چقدر حرفهای دیگر هم به او و مارتا و بقیه زده بودم!) دستش را انداخت روی شانهام و سرم را نزدیک آورد و یواش دمِ گوشم گفت: «اینم از اون ترفندهاییه که بتونم خوانندههای بیشتری رو برای کتابام جور کنم. یه دوست تازه، یه خوانندهٔ تازه و یه طرفدار تازه است. اینو یادت باشه جوون!»
sourina
«جیزززز! چه احساساتی و رقیقالقلب!»
دورا خیلی جدی زُل زد تو چشمهاش: «شاید برای شما دیدن کشتن یه حیوون بیگناه جالب باشه، ولی من یهکوچولو متمدن بار اومدهم.»
مارتا خندید و داد زد: «براوو! خوب حقشو گذاشتی کف دستش.» همینگوی دلخور به مارتا نگاه کرد: «تو باید همیشه پشت من باشی. حتی وقتی حق با من نیست.»
مارتا لبخند مؤدبانهای زد: «ما تو قبیله زندگی نمیکنیم ارنست عزیز! اینکه فقط نامزدیم دلیل نمیشه هر چی رو تو بگی، دربست قبول کنم.»
sourina
«بر خلاف بعضیها من برای همسرانی که تو زندگیم داشتم، از جون و دلم مایه گذاشتم همیشه.»
sourina
«دیکتاتورها همیشه پشت هم رو دارن. برای همینه که میگن دروتخته رو واسه هم جور کردهن. بعدم اینکه... هیتلر و موسولینی دارن برای یه جنگ بزرگتر آماده میشن. جنگی که بهزودی تموم دنیا رو تو خودش شعلهور میکنه.»
sourina
به خودم جرأت دادم و گفتم: «ولی اونا نوشتههای شماست!»
از همانجا که نشسته بود، تیز نگاهم کرد: «درسته. من مینویسمشون. ولی نوشتهها همیشه از یه جای دیگه میآن. جایی بالاتر از شعور و درک من که مینویسمشون. اینطور نیست؟»
sourina
پیکاسو با غضب نگاهش کرد و داد زد: «دلقک؟! من با دلقکها زیاد بودهم. کلی تابلو ازشون کشیدهم. سالهای زیادی از زندگیم رو با اونا گذروندهم. اونا پر از مهربونیان. فقط بقیه رو میخندونن. ضرری برای کسی ندارن، اما آدمایی مثل فرانکو حتی نفس کشیدنشون هم به ضرر بشریته!»
sourina
با ناراحتی ادامه داد: «هر بار ملتی دیوونه شده و به جون خودش افتاده، یه دیکتاتور از میونش سر بلند کرده. این درست بلایی بود که سر اسپانیاییها اومد.»
sourina
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
قیمت:
۳۵,۵۰۰
تومان