بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب باران سیاه | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب باران سیاه

بریده‌هایی از کتاب باران سیاه

انتشارات:نشر چرخ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأی
۳٫۷
(۳)
ایزدکدهٔ هاکوُشیما، دیگر چیزی جز دیواری سنگی نبود. بیشتر درختان کافور معبد کوکوُتای، با تنه‌ای به قطر دو متر باقی مانده بودند اما سه اصله از آن‌ها ریشه‌کن شده، بر زمین افتاده و کاملاً سوخته بودند، درحالی‌که شکل خود را حفظ کرده، به زغال تبدیل شده و ریشه‌های بزرگ آن‌ها در هوا بود. کنار این‌ها، سنگ‌های یادبود چهل و هفت رونین روبه‌جنوب همه بر خاک افتاده بود. در سمت دیگر سنگ‌ها و چوب‌های مقبرهٔ خاندان آسانو هم واژگون شده، بر زمین افتاده بود و شکلِ متلاشی‌شده‌ای پیدا کرده بود. گفته می‌شد عمر این درختان کافور بیش از هزار سال است، اما امروز پایان این عمرِ هزارساله بود.
شهرام صفاری زاده
چای سردشده را از لبهٔ قوری سفالی نوشیدم. برای پانسمان گونهٔ چپم، داخل جعبهٔ داروها را گشتم اما هیچ پمادی پیدا نکردم. آینهٔ قدی افتاده و شکسته بود. به تقویم روی ستون نگاه کردم، شعار آن روز جملهٔ «تسلیم نمی‌شویم» بود.
شهرام صفاری زاده

حجم

۳۳۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۳۳۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد