بریدههایی از کتاب وقتی هرگز از راه می رسد
۳٫۹
(۲۱)
قسمت سخت کار همینه، که همه چیز رو بیاری روی صفحه، چیزهایی بیان کنی که تو رو میترسونه، خرد میکنه، و کاملاً در هم میشکنه.
zohreh
اون از اینکه فقط یه سری داستان معمولی که بر اساس رابطه و خشونت هستن بیرون بده تا به فروش برن خوشحال بود. هیچوقت هیچ حسی، هیچ چیزی از خودش توی کارهاش نبود.
zohreh
اینکه بتونی به یکی دیگه بگی که کجای کارش اشتباهه به این معنا نیست که خودت توانایی انجام اون کار رو داشته باشی.
zohreh
«نمیدونم. استفن ازون آدمهای خاص و گیرا بود. همیشه خیلی به خودش مطمئن بود. و اون روزها، من از هیچی مطمئن نبودم. این... جذاب بود. و این استفن رو تبدیل به یه جای بیعیب و نقص برای مخفیشدن کرد.»
«مخفی شدن از چی؟»
کریستی- لین با بیتفاوتی به وید نگاه کرد. «از خودم. و جواب هم داد. روزی که زن استفن شدم، از کریستی- لین پارکر بودن دست کشیدم. واسه مدتی، باهاش مشکلی نداشتم. میگن نادونی مایهٔ سعادته، و فکر میکنم که بود، چون من هیچوقت به خودم زحمت ندادم که از خودم بپرسم که من اگه زن استفن نبودم کی میشدم.»
zohreh
«مطمئن نیستم که اصلاً هیچوقت عاشقش بودم،»
zohreh
حس خاصی نداشتم. نه خوشحال بودم. نه ناراحت. فکر میکنم، نشونههایی هم وجود داشت، که زندگیمون خیلی دلخواه نیست، اما یه مشکل خاص هم واقعاً وجود نداشت. یه چیز تدریجی بود، متوجه منظورم میشی؟ بیسروصدا.
zohreh
خیلی از افرادی که ادعایشان میشود که میخواهند حقیقت را بشنود درواقع به دنبال هر چیزی هستند به جز حقیقت.
zohreh
کریستی- لین خیلی صریح گفت: «من خونواده نداشتم. فقط من بودم و مادرم.»
«دو تا آدم نمیتونن یه خونواده باشن؟»
zohreh
«آدم دلش واسه چیزی که هیچوقت نداشته تنگ نمیشه.»
zohreh
قشنگه، نه؟ وقت بذاری تا به خاطر بیاری همهٔ این چیزها درمورد چیه، کلماتی رو که بلند خونده میشن بشنوی.
zohreh
وقتی مشغول کار بودند هیچکدامشان حرفی نزدند، کریستی- لین اسفنج ظرفشویی در دست داشت، و وید پارچه، و در عین حال آرامش عجیبی در ریتم کارشان بود، نوعی رقص بالهٔ خانگی که برای وید خوشایند بود، برخورد تصادفی پهلوها، لمس انگشتان خیس یکدیگر. نه یک ارتباط جسمی ـ نه دقیقاً ـ اما بهگونهای صمیمی بود. لحظهای ساده که به اشتراکگذاشته شده بود، آرامش ناشی از ایستادن شخصی دیگر در کنارش.
zohreh
تو عقلت رو از دست ندادی. تو یه انسانی. و خیلی قویتر از اون چیزی که خودت فکر میکنی. شاید دفعهٔ بعدی که خواستی خودت رو سرزنش کنی باید این حرف رو به خاطر بیاری.
zohreh
تو کالج، کلمات همیشه آزادانه به کار برده میشد، اما تو روزنامهنگاری از توان نوشتاری کاملاً متفاوتی استفاده میشد.
zohreh
بعضی وقتها یه دید تازه تنها چیزیه که بهش نیاز داری.
zohreh
من نمیخوام که دست به کار احمقانهای بزنم، اما واقعاً میخوام کاری رو که درسته انجام بدم.
zohreh
شاید باور نکنی، ولی من برای نظرات تو ارزش قائلم، حتی اگه همیشه باهاشون موافق نباشم.
zohreh
من از اینکه مردم دلشون به حال من بسوزه خسته شدم. راستش، از اینکه انقدر دلم برای خودم هم بسوزه خسته شدم.
zohreh
حقیقت این بود که وید نمیخواست داستان کریستی- لین را بداند. او میخواست خود کریستی- لین را بشناسد. بفهد که پشت آن چشمهای فندقی محزون وقتی که کریستی- لین فکر میکرد کسی به او نگاه نمیکند چه میگذشت.
zohreh
یادت باشه، اونها فقط چند تا خاطره هستن. تا زمانی که خودت بهشون این اجازه رو ندی نمیتونن اذییتت کنن.
zohreh
وقته اینکه بذاری خاطراتت بهت برسن. تو هیچوقت نمیتونی سریعتر از اونها شنا کنی. چرا یه کم همراه با جریان آب حرکت نکنی تا ببینی چه اتفاقی میافته؟
zohreh
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
قیمت:
۸,۵۰۰
تومان