بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید

بریده‌هایی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید

نویسنده:میچ البوم
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۱۱ رأی
۴٫۳
(۱۱۱)
«چیزهای که قبل از تولد تو اتفاق می‌افته، بر زندگی تو تاثیر می‌گذاره. و مردم قبل از تو هم روی تو تاثیر می‌گذاره. «هر روز از مکان هایی می‌گذریم که اگر بخاطر افراد قبل ما نبود از اونجا نمی‌گذشتیم. محل کار ما، جایی که وقت زیادی رو در اونجا صرف کردیم، اغلب تصور می‌کنیم اون مکان ها با ورود ما آغاز شده. اما این درست نیست.»
AλI
کاپیتان گفت: «فکر می‌کنم مثل ماجرای آدم و حوا تو کتاب مقدس باشه. اولین شب آدم روی زمین. وقتی دراز می‌کشه تا بخوابه، تصور می‌کنه که همه چیز تمام شده، مگه نه؟ نمی‌دونه خواب چیه. چشمانش بسته می‌شه و فکر می‌کنه داره از این دنیا میره. درسته؟ درحالیکه این‌طور نیست. صبح روز بعد از خواب بیدار میشه و دنیای جدیدی پیش روی خودش می‌بینه. اما چیز دیگه‌ای هم داره. دیروزش رو داره.» کاپیتان لبخند زد: «سرباز، برای همین هم هست که به اینجا میایم. بهشت همینه. اینجا معنای دیروزهاتو درک می‌کنی.»
newgin.h
اما درون هر مرد، پسر دونده‌ای وجود دارد، مهم نیست آن مرد چقدر پیر باشد.
newgin.h
«هیچ زندگی‌ای بیهوده نیست. تنها زمانی بیهوده است که فکر می‌کنیم تنهاییم.»
.ً..
«عدالت، بر زندگی و مرگ حاکم نیست. اگه اینطور بود هیچ انسان خوبی در جوانی نمی‌مرد.»
.ً..
«اینکه هیچی اتفاقی نیست. که ما همه به هم وصلیم. نمی‌تونی یه زندگی رو از زندگی دیگه جدا کنی، همون طور که نمی‌تونی نسیم رو از باد جدا کنی.»
.ً..
می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.
lili
می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.
lili
می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.
lili
می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.
lili
می‌گویند عشق را پیدا می‌کنند، انگار چیزی است که پشت سنگ پنهان باشد.
lili
عشق از دست رفته باز هم عشق است. فقط شکلش عوض میشه، همین. نمی‌تونی لبخندش رو ببینی، یا براش غذا بیاری، یا موهایش رو نوازش کنی، یا باهاش برقصی. اما وقتی اون حس‌ها ضعیف میشه، حس دیگری قوی میشه. خاطره. خاطره شریک تو میشه. اون رو پرورش می‌دی. نگهش می‌داری و باهاش می‌رقصی. زندگی تمام میشه، اما عشق نه.»
naghme_rsh
این داستان درباره مردی به نام ادی است و از پایان آغاز می‌شود، آن هم با مرگ ادی در زیر آفتاب. شاید شروع یک داستان از پایان عجیب باشد. اما هر پایانی، خود می‌تواند یک آغاز باشد و تنها در آن لحظه، ممکن است متوجه آن نشویم.
اِلی
اما با این همه، ادی در خلوتش آن پیرمرد را می‌ستود، چرا که هر پسری با وجود خشن‌ترین رفتارها پدرش را می‌ستاید. از خودگذشتگی را این‌طور یاد می‌گیرند. پسر پیش از آنکه خود را فدای خدا یا یک زن بکند، فدای پدر می‌کند، حتی به شکلی احمقانه و وصف‌ناپذیر.
امیدی
ادوارد، من اولین کسی هستم که توی بهشت ملاقات می‌کنی. وقتی مُردم، زندگیم به وسیلهٔ پنج نفر روشن شد، و بعد اومدم اینجا تا منتظر تو بمونم. کنار تو باشم، و داستانم رو که بخشی از داستان توست برات تعریف کنم. کَسای دیگه‌ای هم هستن که پیش تو بیان. بعضی‌ها رو می‌شناخته‌ای، بعضی‌ها رو هم نمی‌شناختی. اما همهٔ اونا قبل از مرگشون سر راه تو قرار گرفتن و مسیر تو رو برای همیشه تغییر دادن.»
Zahra Darvishi
منتظر بود تا سهم خودش را از راز بهشت به اشتراک بگذارد: اینکه هرکس بر دیگری اثر می‌گذارد، و دیگری بر نفر بعدی، و دنیا پر از داستان است، اما همهٔ داستان‌ها یکی است.
ladan ch
داشتن خشم، مثل سَم می‌مونه. آدم رو از درون از بین می‌بره. تصور می‌کنیم نفرت سلاحی است که با اون به شخص آزار دهنده حمله می‌کنیم. اما نفرت شمشیر دو لبه است. هر آسیبی که با اون بزنیم، به خودمون زدیم. «ببخش ادوارد. ببخش
ladan ch
«چیزهای که قبل از تولد تو اتفاق می‌افته، بر زندگی تو تاثیر می‌گذاره. و مردم قبل از تو هم روی تو تاثیر می‌گذاره. «هر روز از مکان هایی می‌گذریم که اگر بخاطر افراد قبل ما نبود از اونجا نمی‌گذشتیم. محل کار ما، جایی که وقت زیادی رو در اونجا صرف کردیم، اغلب تصور می‌کنیم اون مکان ها با ورود ما آغاز شده. اما این درست نیست.»
ladan ch
پدر و مادرها به ندرت فرزندانشان را رها می‌کنند، بنابراین بچه‌ها آن‌ها را رها می‌کنند. جدا می‌شوند و از آن‌ها دور می‌شوند. لحظاتی که باید صرف توجیه شدنشان شود، مثل تایید مادر، سرتکان دادن پدر، با لحظاتی که کارها را بدون نظر خواهی انجام می‌دهند، تغییر می‌کند. بچه‌ها، با گذشت زمان، وقتی که پیر و قلبشان ضعیف شد، پی می‌برند که سرگذشت و دستاوردهایشان مثل سنگی بر سنگی دیگر، روی سرگذشت‌های پدر و مادر قرار می‌گیرد
بهناز
همهٔ پدر مادرها به بچه‌هایشان آسیب می‌زنند. اجتناب‌ناپذیر است. جوانی، مانند آینه‌ای صاف و دست نخورده، آثار مراقبین خود را جذب می‌کند. بعضی والدین آن را لک می‌کنند، بعضی دیگر ترک، و عده‌ای هم دوران کودکی را خرد و به تکه‌های ناصاف و تعمیر ناشدنی تبدیل می‌کنند.
بهناز

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان