بریدههایی از کتاب کارهای کوچک اما بزرگ
۴٫۹
(۸)
گاهی آدمها اگر حرف میزنند به خاطر این که چیز مهمی برای گفتن داشته باشند، نیست؛ بلکه بیشتر به خاطر نیاز شدیدی است که به شنیده شدن دارند.
یك رهگذر
«این دقیقا چیزیه که اونا از تو میخوان؛ این که به خودت و افکارت تردید داشته باشی. تا زمانی که احساس بیارزش بودن رو به القا کنن، تو هنوز توی غُل و زنجیر اونایی.»
یك رهگذر
بهترین دروغها آنهایی هستند که حول یک هسته مرکزی از واقعیت شکل میگیرند.
یك رهگذر
مهم نیست که چه کسانی همراه با شما عزادار هستند؛ شما در درون اتاقک تنهایی خود غمگین خواهید بود. حتی وقتی آدمها دلداریتان میدهند، میدانید که مصیبت وارده، میان شما و دیگران، حصاری از تنهایی کشیده است.
یك رهگذر
در آن زمان چیزی برای از دست دادن نداشتم جز شهرت و آبرویم و خب این کافی است تا شما را برای آتشِ یک جنگ تمام عیار تجهیز کند.
یك رهگذر
همواره در بحرانها، زمان مثل مایعی چسبناک است. در درونش آنچنان آهسته شنا میکنید که نمیدانید واقعا در همان لحظهٔ نامبارک به سر میبرید یا در لحظات قبل. دستهایتان را میبینید که مستقل از شما مشغول اجرای وظایف هستند، گویی که به شما تعلق ندارند. اصوات، به تدریج سیر سرسام آورشان را طی میکنند تا این که همگی با هم به آهنگی ناموزون و کر کننده تبدیل میشوند.
یك رهگذر
این که ناگهان بیمادر شوید، چیز عجیبی است. مثل این میماند که سکان کشتیتان– که تا الان در مسیر نگهتان داشته بود- را از دست دهید. اکنون چه کسی مادر بودن را، کنار آمدن با نامردمیها را و تواضع را به من یاد خواهد داد؟
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
غرور، اژدهایی شرور است، که درون قلبتان میخوابد و وقتی بیشتر از هر وقت به سکوت نیاز دارید، شعلهها از دهانش زبانه میکشند،
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«اگر توانایی انجام کارهای بزرگ را ندارم، حداقل میتوانم کارهای کوچک را بزرگ انجام دهم.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
به این سفیدپوستان احتمالا افراطی نگاه میاندازم و با خود فکر میکنم، پشت این پوست سفید، مخفی شدن چقدر آسان است
marie
در این لحظه من و او، یکی سفید و یکی سیاه؛ یک متهم و یکی وکیل نیستیم. این که من از نظام قضایی سردرمیآوریم و او بیاطلاع است، ما را از یکدیگر جدا نمیکند. ما دو مادر در کنار هم هستیم.
marie
شاید تفاوتهایی در میان ما باشد- تفاوتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نژادی- اما به این منا نیست که انسانها یکدیگر را درنمییابند؛ انسان، انسان را و دوست، دوست را میفهمد.
marie
- برای دولت اهمیتی نداره که سرپرستار به تو چی گفته بوده. دولت فقط اون بچه مرده رو میبینه. اونا پِیات هستند چون فکر میکنن توی وظیفه پرستاریت قصور کردی.
- اشتباه نکن!
در تاریکی، سرم را تکان میدهم و کلماتی را به زبان میآورم که تمام زندگیام قورت داده بودم:
- اونا دنبال مناند چون سیاه پوستم!
دایه مکفی
حجم
۵۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۵۶۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان