بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختر گمشده | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب دختر گمشده اثر آرش خیروی

بریده‌هایی از کتاب دختر گمشده

نویسنده:گیلین فلین
امتیاز:
۴.۰از ۲۵۷ رأی
۴٫۰
(۲۵۷)
من هرگز انسان حرافی نبوده‌ام. در درونم بسیار با خود حرف می‌زنم، اما معمولاً کلمات به لب‌هایم نمی‌رسند.
فاطمه
همیشه وقتی خاطره‌ای گرم را به خاطر می‌آورید ولی در خود احساس سردی دارید آزاردهنده است
Mary gholami
جامعه‌ی ما به‌شکل مطلق و خانمان‌براندازی از هم ‌پاشیده بود (هر چند ازهم‌پاشیدگی واژه‌ای است که خودش باعث ازهم‌پاشیدگی خودش می‌شود)
n re
حرف بزنید، سازش کنید و هرگز عصبانی به رختخواب نروید. این سه توصیه‌ای بود که به نوعروسان و تازه‌دامادان گفته می‌شود.
n re
به من مردی بدهید که درونش کمی جنگ و دعوا داشته باشد. کسی که با همان مزخرفاتی که صدایش می‌کنم جوابم را می‌دهد (و شخصی آن‌قدر مهربان که این مزخرفات را دوست داشته باشد) . اما مرا وارد روابطی نکنید که دائم درحال جنگ‌ودعوا باشیم، توهین‌ها را به‌شکل لطیفه به هم بگوییم، چشم‌هایمان برای هم از کاسه در بیاید و جلوی دوستان‌مان مثل سگ و گربه به هم بپریم و در مسائلی که به آن‌ها ارتباط ندارد به‌دنبال آن باشیم که طرف ما را بگیرند.
b.i
همیشه وقتی خاطره‌ای گرم را به خاطر می‌آورید ولی در خود احساس سردی دارید آزاردهنده است.
فاطمه میرالماسی
امروز دیگر روز تردید و پشیمانی نبود. روز انجام کار بود
n re
برمی‌گردم خونه. مجبور نیستی همه‌ی این سختی‌ها را تنهایی تحمل کنی.
n re
اگر یکی از طرفین راضی نباشند، چیزی به‌نام تفاهم وجود خارجی نخواهد داشت،
n re
فکر می‌کنم این سؤال‌ها مثل ابری طوفان‌زاست که بر سر هر زندگی مشترکی سایه انداخته: به چی فکر می‌کنی؟ چه احساسی داری؟ تو اصلاً کی هستی؟ ما با هم چه کرده‌ایم؟ در آینده چه کار خواهیم کرد؟ و چه بر سر هم خواهیم آورد؟
kimia
تقریباً قادر به انجام هر کاری هستم، آزادی‌ای که فقط یک روح از آن برخوردار است.
fateme
متوجه شده‌ام زنان زشت یا به‌شدت محترم هستند یا به‌شکل غیرقابل‌باوری بی‌ادب.
alcapon
هنوز عاشق این هستم که وقتی در یک پرسش‌نامه، فرم یا پرونده‌ای از شغلم سؤال می‌شود، روبه‌روی این سؤال این کلمه را بدخط بنویسم: «نویسنده.»
alcapon
شهردار روی یک سکوی آبی و قرمز و سفید نشسته بود و کلمات کوبنده‌اش را به زبان می‌آورد: غرور، رشد، رونق، موفقیت. آن کلمات را بر سرمان آوار می‌کردند تا ما سربازانی که در میدان جنگ مصرف‌گرایی درحال نبرد با یکدیگر بودیم و دفترچه‌های بانکی جلدپلاستیکی و کیف‌های دستی چرم مصنوعی سلاح‌هایمان بود، برای خرید و پیشی‌گرفتن از هم در مصرف، تهییج شویم
Fateme.m
«تو برای این‌که به بقیه نشون بدی آدم خوبی هستی، دروغ می‌گی، تقلب می‌کنی، دزدی می‌کنی و حتا پیش بیاد، آدم هم می‌کشی.»
Fatemeh
زمانه‌ی سختی است برای انسان‌بودن. تنها یک انسان حقیقی و واقعی‌بودن. نه مجموعه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی بی‌شماری که از دیگران به عاریت گرفته‌ایم.
Fatemeh
«ممکنه همه‌چیز عالی نباشه، ولی همه‌چی روبه‌راه می‌شه.»
peg
مکث کرد و فهمیدم که دروغ می‌گوید. حس بدی است: این‌که باید منتظر بمانی و خود را برای شنیدن دروغ آماده کنی.
n re
با خود فکر می‌کردم: «من یه پسر اهل میسوری، با آدم‌هایی که خیلی بیش‌تر از من دنیا رو دیدن، دارم روی اقیانوس پرواز می‌کنم. همین حالا هم اگه چشمم رو برای دیدنی‌های این دنیا باز کنم، بازم نمی‌تونم به‌شون برسم.»
atieh
از یک سال پیش تا حالا، بوی بدن زن دیگری را وقتی نیک در کنارم می‌خوابید حس می‌کردم. می‌دیدم که او با عشوه خود را در آینه نگاه می‌کند و مثل یک بابون ــ عنتر ــ شهوتی، خود را برای قرارش می‌آراید. به دروغ‌هایش گوش می‌کردم، به دروغ‌هایش، دروغ‌هایش، دروغ‌هایش، از کوچک‌ترین دروغ‌های کودکانه‌اش تا بزرگ‌ترین و خلاقانه‌ترین آن‌ها. طعم خاصی از شکلات را در میان بوسه‌های بی‌رغبتش حس می‌کردم، چیزی که تا پیش از این‌ها وجود نداشت. ته‌ریشش به صورتم می‌خورد، چیزی که می‌دانست من خوشم نمی‌آید، اما احتمالاً آن دختر دوست داشت. برای یک سال تمام، با تمام حواس پنج‌گانه‌ام، خیانت را حس می‌کردم.
kamran kelarestaghi

حجم

۴۹۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۵۰ صفحه

حجم

۴۹۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۵۰ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان