- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب اپلای
- بریدهها
بریدههایی از کتاب اپلای
۴٫۲
(۱۰۹)
گاهی آدم دلش میخواهد که نخوابد. انگار وقتی بیدار میشوی دنیا رفته و تو جا ماندهای. یعنی دنیا روی دور تندش است و تو کند و بیحال خوابیدهای!
#انسان_بمانیم
وقتی تمام دنیا را کنار هم میچینند تا به تو حال بدهند تازه رم میکنی چون هیچ کس هول و ولای درون تو را نمیفهمد. همه، همهچیز را کنار هم میچینند تا تو را سرحال بیاورند، در حالیکه نمیدانند یا نمیخواهند بدانند یا نباید بدانند که تو از لحاظ جسمانی با نان و پنیری هم میگذرانی و آنچه که باعث اعتراضها و سرکشیهاست؛ ناآرامی روح و روانهاست که نه غرب و نه ادبیات غرب که دارد در رمانهایش فریاد میزند، هیچ راهحلی برای آن ندارد. بشر مخترعش را میخواهد. کنار خالقش آرام است. شخصیت اول داستان به شراب و زن. هم پناه میبرد اما... دروغ است منکر خدا بودن و آرامش داشتن؟ دنیا؛ شاید فقط بتواند آسایش بیاورد.»
زهرا
میگویم: یعنی چی که نشستین حرفایی که علیه دار و ندارتون میزنن رو میخونین. یه روز خدا رو با صد تا شبهه، یک روز قرآن، یه روز توانمندیهای ایران. این که نشد. تو هم چهار تا سؤال از دین مسیحیت و زرتشت و یهود بکن لااقل ببین اونا چاله چولههایشان را میتوانند پر کنند که برای من و تو چاله میکَنند. بپرس چرا آمریکا پنجاه میلیون گرسنه داره چرا انگلیس نه میلیون از بیست میلیون جمعیتش تنها و افسردن. اونوقت یه جوری کشور ما رو نشون میدن و مشکلات رو زیر ذرهبین میذارند که انگار هر چه بدی است اینجا است و کل دنیا آباد است. نشستهاید اینجا و از من میپرسید؟ وطن ناموس آدمه
ز.م
کَمِری برایش حکم لگن داشت؛ خانهٔ بزرگ حال نمیداد؛ درس حکم تفریح داشت؛ پول کاغذ پاره بود؛ زیادیش دلزدهاش کرده بود و آنوقت من یکروز پیش حاجعلی زمین بیل میزدم، آب میدادم، انگور میچیدم و از بس طول و عرض را میرفتم و میآمدم پاهایم به فحش دادن میرسیدند. مینشستم روی آهن سرد وانت، انگار راحتترین مبل دنیا را داشتم و وقتی حاجعلی چهلهزار تومان میگذاشت کف دستم از چهار میلیون برایم با ارزشتر بود و میمردم برای آنکه به آرامش خانه و نگاه گرم مادر برسم. مسعود بیچاره بود؟ من سختی در زندگیم برایم راحت بود؟ نمیدانم!
ز.م
پدر گاهی تذکر میداد که هم صبر کردن یاد بگیر. هم کمک بده دیگران صبور بشوند و هم رابطهات را با دیگران خوب کن. دوستانت باید زیاد باشند. باید دوست باشی.
بیتا احمدی
گاهی باید گذاشت و گذشت. دید و دل نداد.
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
دوست داشتن خیلی دلیل نمیخواهد، التماس و اصرار هم نمیخواهد، استرس کشیدن هم ندارد. چند صباح جوانی را اگر چشم از هر چه خدا گفته نبین، ببندی؛ خودش دست به کار میشود و روزیت میکند دیدنیترین صحنهٔ زندگیت را. محبت را هم بین تو و محبوب فرشتهها سرریز میکنند و عشق هم گلریزان آسمانیها.
گمنام
چرا زندگی با یه سگ حرف اول رو تو ارتباطات شون میزنه؟ یا اینکه حاضرن روزی چند ساعت حیوون رو ببرن پیادهروی که افسرده نشه و ناهنجاری نکنه؟ چرا به زندگی جمعی پا نمیدن؟
بشر امروز نمیفهمد رشد اجتماعی بر مبنای رشد تعاملات خانوادگی و فردی پایهگذاری میشود. فکر میکند رشد اجتماعی یعنی زندگی در قصری از امکانات و پر از مقررات! اما بدون روح! جماعتی تشنهٔ محبت و در فقر جدای از آرامش، با جوانهایی بلاتکلیف! که بنای عظیم ظواهر پیشرفته جامعه را نمیتوان بر دوش او قرار دار
گمنام
استاد میگفت راحتطلبی انگیزههای حرکت کردن را میسوزاند و کسالت و افسردگی میآورد. شهوتپرستی هم که کلاً روحت را کور میکند. شهوتپرستی، تِم تربیتی غرب است و لذت خفهکن زندگیهای مشترک.
وقتی همه جوره میشود دنبال شهوت رفت نهتنها سیر نمیشوی بلکه چون در دسترست است به آن عادت میکنی و برایت میشود اصل. بیخیالش نمیشوی، بلکه برعکس، دیگر از وجودش لذت نمیبری
گمنام
چهطور ما برای آباد کردن کشورمون چلاقیم اونوقت برای راه اندازی پروژههای اروپا و آمریکا برترینهاییم. همون که اونجا توی فستفودی زمین طی میکشه، اینجا دنبال میز و صندلی اداریه!
گمنام
در افسانههای دنیا، در رستم و سهراب ما نوشتهاند که اگر از دیو بترسی حتماً نابود میشوی. اما اگر شیشهٔ عمر دیو را به دست بیاوری و بکوبی زمین دیو دود میشود میرود هوا. اصلاً مادر که برای من قصهٔ دیو میگفت؛ یک پسر بچه دیو را دور میکرد و نابود. فقط مهم این بود که این پسر از تنهایی و گرسنگی، از زور پوشالی و صدای بلند دیو، از سختی و دوری راه نمیترسید.
اگر مقابل یک قلدر، ضعیف باشی، میبازی. اما اگر قوی ظاهر شوی حتماً خرابش میکنی.
گمنام
اگه دعوت اونور رو قبول کرده بودی الآن حقوق و کارت آینهٔ دق نمیشد برات!
بشقابم را برمیدارد تا میوه بگذارد و میگوید: یه چیزی به نام مالیات هست اونور که چهل، چهلوپنج درصد درآمد نازنینتو شامل میشه. یه چیز دیگه هم هست بهنام اسراییل که این مالیاتای اروپا و آمریکا میره سمت اون آدم کشا. من جلوی ورزشکارشون بازی نمیکنم و مدال طلا رو که اینهمه اردو و سختی میکشم رو واگذار میکنم، اونوقت برم خرکاری کنم و پول بهشون بدم که خرج بمب و موشکشون کنند و تهدیدمون. بیغیرت نیستم، آدم هم هستم. همین مستاجری و موتور شرف داره به دم و دستگاهشون.
گمنام
زندگی به اضافهٔ مرگ است. زندگی به اضافهٔ هیچ چیز دیگر نیست. به اضافهٔ لذت خواب و خوراک و شهوت و پول نیست. اصلاً مرگ ضد زندگی نیست؛ مترادف و همخانوادهٔ آن است.
گمنام
پدر گاهی تذکر میداد که هم صبر کردن یاد بگیر. هم کمک بده دیگران صبور بشوند و هم رابطهات را با دیگران خوب کن. دوستانت باید زیاد باشند. باید دوست باشی.
گمنام
حرفی که زد توی ذهنم حک شد؛ گفت اینجا یک پنجره برایت باز میکنند تا لذت را نشانت بدهند، اما هیچوقت از در خانه راهت نمیدهند. همیشه همان پشت پنجره میمانی با همان بهرهٔ اندک. غریبهای همیشه؛ نه اهل خانه!
گمنام
بشر امروز نمیفهمد رشد اجتماعی بر مبنای رشد تعاملات خانوادگی و فردی پایهگذاری میشود. فکر میکند رشد اجتماعی یعنی زندگی در قصری از امکانات و پر از مقررات! اما بدون روح! جماعتی تشنهٔ محبت و در فقر جدای از آرامش، با جوانهایی بلاتکلیف! که بنای عظیم ظواهر پیشرفته جامعه را نمیتوان بر دوش او قرار دارد.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
گرگهای آمریکایی مغز میخورند! اندیشهها را میجوند!
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
فکر میکردم کورها بدبختترین آدمهای روی زمینند اما دنیا با دیدنیهایش دارد بیچارهمان میکنند. به نظرم تاریکی خیلی هم خوب است.
ژنرالیسم
اگر ما دوتا حرف نزنیم دشت حاضر نیست سکوتش را بشکند.
ژنرالیسم
هر چه که از حدّش میگذرد لذتش هم تمام میشود.
ژنرالیسم
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۸۰۰
۲۷,۹۰۰۵۰%
تومان