بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیمار خاموش | صفحه ۶۵ | طاقچه
کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس

بریده‌هایی از کتاب بیمار خاموش

۴٫۴
(۱۴۹۴)
دست‌هایم را رو به بالا می‌گرفتم، دانه‌ای برف در دستم می‌افتاد. آن‌قدر نگاهش می‌کردم تا روی نوک انگشتم ناپدید شود. احساس لذت و ناراحتی توأم داشتم. حسی که نمی‌توانم تعریفش کنم. دامنهٔ لغاتم محدود است و از این رو نمی‌توانم آن احساس را با کلمه شرح دهم. گرفتن دانه‌های برف و ناپدید شدن‌شان مثل گرفتن شادی بود. مثل حس مالکیتی که راهی به جایی نداشت. به خاطرم می‌آورد که دنیای خارج از این خانه هم وجود دارد؛ دنیایی با زیبایی غیرقابل تصور و دنیایی وسیع و با عظمت. دنیایی که حالا خارج از دسترسم است. خاطرهٔ آن روز تا سال‌ها بارها به یادم می‌آمد. انگار بیچارگی برای لحظه‌ای کوتاه در محاصرهٔ آزادی قرار بگیرد و درخشان‌تر شود. کورسویی در تاریکی.
maryam
هرکاری می‌کردم که او را داشته باشم.
نگآرا
می‌خواستم که در او ذوب شوم. می‌خواستم در سینه‌اش فرو بروم و ناپدید شوم.
نگآرا
وقتی اعتماد از دست برود، دیگر برنمی‌گردد.
نگآرا
هیچ نوزادی نمی‌تواند از مادرش متنفر باشد، مگر این‌که ابتدا مادر از او متنفر شده باشد.
نگآرا
هیچ فردی شیطان به دنیا نمی‌آید.
نگآرا
متنفرم از این‌که او را ناراحت ببینم و با چشمان دلخور به من نگاه کند. متنفرم از این‌که باعث دردش شوم.
نگآرا
عشق همهٔ احساسات را در بر می‌گیرد. مگر نه؟ احساسات خوب و بد را.
نگآرا
ما تمام اطلاعات را دربارهٔ خودمان به شکلی غیرارادی بروز می‌دهیم.
نگآرا
از روزی که دیدمش تمام دنیایم شد. مهم نیست چه می‌کند یا چه اتفاقی می‌افتد. مهم نیست چه‌قدر از دستم عصبانی شود. مهم نیست که شلخته و به هم ریخته است، چه‌قدر بی‌فکر و خودخواه است. من عاشقش هستم و تا زمانی که زنده باشد، مال من است. تا روزی که مرگ ما را از هم جدا کند.
نگآرا

حجم

۲۶۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۶۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان