بریدههایی از کتاب یکی از ما دروغ می گوید
۴٫۲
(۴۸۳)
بعضی از آدمها وجودشان مثل سمّ است
faezehswifti
بدون اینکه تشکر کنم از ماشین پیاده میشوم. کار قشنگی نیست، اما احساس متشکر بودن نمیکنم.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
وقتی دروغی را مدام تکرار کنی، به واقعیت تبدیل میشود
✨🌿
فقط سرت به کار خودت باشه. سعی کردهام، اما وقتیکه زیر ذرهبین مردم باشی، هیچچیز از دستشان در نمیرود
✨🌿
نمیدانم چرا برای مردم، اعتراف به این که عوضیهایی هستند که چون انتظار ندارند گیر بیافتند، گاهی گندکاری میکنند، سخت است.
✨🌿
تبعیض جنسیتی هنوز وجود دارد، حتی در اخبار جرم و جنایت. چون من و برانوین به اندازهٔ نیت و کوپر محبوب نیستیم. مخصوصاً نیت. تمام دخترهایی که در شبکههای مجازی دربارهٔ ما مینویسند، عاشقش هستند. اصلاً به اینکه فروشندهٔ مواد مخدر است اهمیتی نمیدهند، چرا؟ چون چشمهایی رؤیایی دارد.
Arsi
مادربزرگ با آرامش میگوید: «اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه. همیشه همین طوره.
zohreh
«خیانت اشتباه نیست، انتخابه.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
الان در وضعیت عجیبی هستیم. با اینکه همهچیز فرق کرده اما انگار هیچچیز فرق نکرده.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
خدا را شکر که در مدرسه هستم، هرچه باشد از خانه بهتر است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بعضی از آدمها وجودشان مثل سمّ است. هیچ توضیح دیگری هم برایش وجود ندارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
باید سختکوشی و تلاش کرد و موفقیتهای بیشتر، خودشان به دنبال آن میآیند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«پس یعنی تقلب کردی؟»
«آره.» صدایش میلرزد، نمیدانم اگر خواست گریه کند، باید چهکار کنم. شاید وانمود کنم که صدایش نمیآید و بعد تماس را قطع کنم. اما جلوی خودش را میگیرد و میگوید: «واقعاً خجالت میکشم. و از اینکه بقیه بفهمن خیلی میترسم.»
از صدایش معلوم است که واقعاً ترسیده، پس احتمالاً نباید بخندم، اما نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم. «پس تو هم بینقص نیستی. خب که چی؟ به دنیای واقعی خوش اومدی.»
«من با دنیای واقعی آشنایی دارم.» صدایش سرد است. «توی حباب که زندگی نمیکنم. من فقط بابت کاری که کردم شرمندهم، همین.»
ae
برانوین همیشه در برنامههای مدرسه حرف اول را میزد. مثل نمایشی که در آن، من چوپان بودم و برانوین مریم مقدس. البته در آن نمایش، یک نفر عروسکی را که قرار بود در نقش نوزادیِ عیسی مسیح باشد دزدید، احتمالاً میخواست برانوین را اذیت کند، چون او از همان اول هم، همهچیز را زیادی جدی میگرفت. برانوین بین تماشاگران رفت، کیفی را قرض گرفت، یک پارچه را به دور آن پیچید و طوری آن را بغل کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. وقتی مادرم این را دید خیلی از برانوین خوشش آمد و گفت «هیچکس نمیتونه اون رو دست بندازه.»
خیلی خب! درواقع من بودم که عروسک عیسی مسیح را دزدیدم و این کار را فقط برای اذیت کردن برانوین کردم. اگر میترسید خیلی جالبتر میشد.
ae
«خیانت اشتباه نیست، انتخابه.»
Mary gholami
«اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه. خب، واضحه که بدتر شده و حالا هم هیچ راهی برای نادیده گرفتنش نیست.»
تبسم
بهآرامی میگوید: «پدرت خیلی دوستت داره.»
خندهام میگیرد. فکر کن پدر عاشق کوپرزتاون باشد! او فقط پرتابهایم را دوست دارد. دعوتنامهٔ دانشگاههای مختلف که برایم ارسال میشود را دوست دارد. اسمم که بالای لیست ایاسپیان قرار میگیرد را دوست دارد. اما من؟
او حتی مرا نمیشناسد.
تبسم
«بههرحال هرکسی رازهای خودش رو داره. اینطور نیست؟»
book worm...
اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه.
هانیه
بهآرامی میگوید: «پدرت خیلی دوستت داره.»
خندهام میگیرد. فکر کن پدر عاشق کوپرزتاون باشد! او فقط پرتابهایم را دوست دارد. دعوتنامهٔ دانشگاههای مختلف که برایم ارسال میشود را دوست دارد. اسمم که بالای لیست ایاسپیان قرار میگیرد را دوست دارد. اما من؟
او حتی مرا نمیشناسد.
هانیه
حجم
۲۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۹۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
قیمت:
۵۷,۵۰۰
۴۰,۲۵۰۳۰%
تومان