خر ما از بچگی هیچی نداشت!
Captain
«خدایا، چه ساختن هایی که منو سوخت و چه سوختن هایی که منو ساخت! خدایا! به من فهمی بده که از سوختنم ساختنی آباد بجا بمونه.»
Captain
با دیدن رنگهای روی سقف رفت توی حس و حال بچگی. وقتی که بادکنکش میترکید و اینقدر جیغ میکشید تا مجبور میشدند برایش یک بادکنک رنگی دیگر بخرند. آن موقعها نمیفهمید بادکنک ترکیدن هیچی نیست! خدا روزی را نیاورد که دلش بترکد. حالا هر روز و هر شب دلش میترکید، دردش هزار بار بدتر از ترکیدن بادکنک بود. آرزو میکرد کهای کاش بغض لعنتیش هم میترکید.
FAVAND
شهراد میدانست، فقط میخواست سر به سر اردلانی بگذراد که این روزها عجیب کم حرف و عصبی شده بود. درست مثل روزهای اولش، در حقیقت اردلان فقط یک مدت کوتاه در جلد کسی فرو رفت که خودش نبود. حالا باز خودش شده بود با همان اخلاق محمدی اش
m.kh
سیگار شکلاتی روایت گر داستان یک دختر است! دختری که مثل خیلی از دخترهای این مرز و بوم لای پر قو بزرگ شده،
RaHa.mzn
تو خوابت برده اما من پر از تکرار آوارم
تو رو باید به این کابوس بی تعبیر بسپارم
نمی بوسم تو رو حتی برای آخرین بدرود
که از تشویش لبریزم، که از تردید سرشارم
Fatemeh
این غزل ادامه داره ولی حال من بده
بعضی وقتا دلای ما الکی میترکه ...
کاربر ۶۳۳۰۶۰۱
تلخی کام دنیا هر لحظه رو لبامه
آغوش سرد کوچه لبریز رد پامه
کاربر ۶۳۳۰۶۰۱
از برای خاطر اغیـار خوارم میکنـی
من چه کردم که اینچنین بی اعتبـارم میکنی؟
روزگاری آنچـه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی
کاربر ۶۳۳۰۶۰۱
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم، غلط
کاربر ۶۳۳۰۶۰۱