بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
شیلا در جستجوی خوشبختی
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
کتابخوان
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
دلبر که جان فرسود از او...(:
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
آساره
باز هم باغچه از غنچهٔ پژمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دلآزرده پر است
h.s.y
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
AVA
این رقص موج زلف خروشندهٔ تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهٔ تو نیست
ای حسنت از تکلّف آرایه بینیاز
اغراق، صنعتی است که زیبندهٔ تو نیست
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهٔ تو نیست
شبهای مهگرفتهٔ مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهٔ تو نیست
گمراهی مرا بهحساب تو مینهند
این کسر شأن چشم فریبندهٔ تو نیست
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
ترمه🍁
گر عقل٬ پشت حرف دل «اما» نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
لیا
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
محمدرضا میرباقری
عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت
راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما
نگین ارجنه
ندارم آرزویی جز «مقام» عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون میشود، جاه است
خدایا عشق ما را میکشد یا زنده میسازد
آساره
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
✿↝...برکت...↜✿
زیان اگر همهٔ سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
ترمه🍁
باز با گریه به آغوش تو برمیگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
کاربر ۳۷۳۹۱۵۹
از گریهٔ بر خویشتن و خندهٔ دشمن
جانکاهتر، آهیست که از دوست برآید
Sobhan Naghizadeh
گر عقل٬ پشت حرف دل «اما» نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
کتابخوان
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
آساره
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟
آساره
ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش
محدثه
آیینهایم و غیر حقیقت نگفتهایم
در ما بهقدر یک سر سوزن نفاق نیست
zahra
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان