بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب | صفحه ۴۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب

بریده‌هایی از کتاب کتاب

نویسنده:فاضل نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۹۲ رأی
۴٫۵
(۱۹۲)
شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت
bilijacks
شیشه می کاش نهانش نگه نداشته بودم شیشهٔ می را کجا گذاشته بودم حاصل رنجم چه بود؟ حسرت و افسوس کاش گل آرزو نکاشته بودم از تو برای کسی اگرچه نگفتم مهر تو را در دلم نگاشته بودم تا نه به مسجد روی نه میکده بی‌من کوچه به کوچه نفر گماشته بودم چشم به حیرت گشودم و تو نبودی کاش سر از خواب برنداشته بودم
کاربر ۲۲۰۶۹۷۴
این رقص موج زلف خروشندهٔ تو نیست این سیب سرخ ساختگی، خندهٔ تو نیست
نرگس
به دست لفظ به معنا شدن نمی‌گنجم سکوت آهم و در صد سخن نمی‌گنجم مدام در سفر از خویشتن به خویشتنم هزار روحم و در یک بدن نمی‌گنجم
Sobhan Naghizadeh
تویی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم جزای سوختگان در غمت دوچندان است
Sobhan Naghizadeh
روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی
Dorsa
چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن «لبخند» ناگزیر، همین است زندگی دلخوش به جمع‌کردن یک مشت «آرزو» این «شادی» حقیر همین است زندگی با «اشک» سر به خانهٔ دلگیر «غم» زدن گاهی اگرچه دیر، همین است زندگی لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو از ما به دل مگیر، همین است زندگی
BookishFateme
یک رود و صد مسیر، همین است زندگی با مرگ خو بگیر! همین است زندگی با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه ای رود سربه‌زیر! همین است زندگی تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار دریاست یا کویر؟ همین است زندگی! بر گِرد خویش پیله‌تنیدن به صد امید این «رنج» دلپذیر همین است زندگی پرواز در حصار فروبستهٔ حیات آزاد یا اسیر، همین است زندگی
BookishFateme
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی‌ست
ماهی سیاه کوچولو
باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن
Atiiieh
باز هم باغچه از غنچهٔ پژمرده پر است شهر، از مردم دلتنگ و دل‌آزرده پر است گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم خاک این میکده از مست زمین‌خورده پر است گیرم از قصهٔ این غصه هم آگاه شدم زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است بی‌سبب نیست که یادآور تنهایی‌هاست آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب برکهٔ بخت من از ماهی دلمرده پر است
sahar
دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله‌ها پیداست که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد
Sobhan Naghizadeh
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به‌قدر صبر بلا می‌دهد خدا
Sobhan Naghizadeh
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم بر تنم
Sobhan Naghizadeh
بپندارم که سهمی دارم از پروانگی پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم بر تنم
Sobhan Naghizadeh
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من، اما تاختی
Sobhan Naghizadeh
تویی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است
Sobhan Naghizadeh
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلکه چون بَرده مرا هم بفروشند نشد.
Sobhan Naghizadeh
از رستم پیروز همین بس که بپرسند: از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
Sobhan Naghizadeh
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم در فکر چراغی‌ست که از من برباید
Sobhan Naghizadeh

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰
۵۰%
تومان