بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
raziyeh
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
کاربر ۳۴۴۸۲۸۷
چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند
همیشه زخم زبان خونبهای زیباییست
آیدا
گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور
که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت
امیرحسینم
زیان اگر همهٔ سود آدم از دنیاست
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است
امیرحسینم
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما
کاربر ۲۱۳۸۵۹۳
اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود
عضوی از قبیله لیلی ها
باز با گریه به آغوش تو برمیگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
عضوی از قبیله لیلی ها
برکهٔ بخت من از ماهی دلمرده پر است
عضوی از قبیله لیلی ها
گر نمیآمیخت با ظاهرپرستی دین ما
سایهٔ نفرین نمیافتاد بر آمین ما
محدثه
خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
کاربر ۲۱۳۸۵۹۳
طفل میگرید مگر میداند این دنیا کجاست؟
عمر چون با هایهای آمد به هقهق بگذرد
goleyakh
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهٔ سنگین ما
عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت
راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما
goleyakh
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را «خاک» میکند ستم است
Hope🤗
مخواه روزی من بیترانگی باشد
mah.gh
گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود
چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد
بر زمین افتادن شمشیر٬ خود نیرنگ بود
من پشیمان نیستم، اما نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بود
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
mah.gh
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم
mah.gh
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهٔ سنگریزهها
FAtheme
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
FAtheme
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
mehr❤ban
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان