اگر خلق و خوی انسان طوری باشد که همه چیز را تحمل کند دیگر چیزی باقی نمیماند که آدم تحمل کند.
mona reza
تخیل آدم باید تابع عقل و شعور او بشود.
mona reza
اتفاق غمانگیزی بود. از زمان آمدن فرانک چرچیل به بعد آن دو هر روز را با هم گذرانده بودند. بودن او در رندالز به همه نشاط خاصی داده بود، روح و نشاط غیرقابل وصف. فکر اینکه او آمده، انتظار اینکه هر روز او را میبیند، دلگرمی به توجه و زیر نظر داشتنهای او، سرزندگی و شور و حالش. دو هفتۀ خوش سپری شده بود، و حالا از سر گرفتن روال عادی هارتفیلد برای اِما خیلی سخت و غمانگیز بود.
yasinds
دو نکته بود که ذهن اِما را تا حدودی مشغول میکرد. فکر میکرد که مبادا وظیفهای که هر زن نسبت به احساسات زن دیگر دارد را زیر پا گذاشته باشد. چون او تمام احساساتش راجع به جین فیرفاکس را با فرانک چرچیل در میان گذاشته بود. احتمالاً کار درستی نکرده بود. ولی این تصورات آنقدر قوی بود که خودبهخود به زبان میآمد و موافقت فرانک چرچیل با اِما خودش نشاندهندۀ نفوذ کلام او بود، و خب نمیشد به همین راحتیها گفت که اِما باید جلوی زبانش را نگه دارد.
نکتۀ دیگری که اِما را ناراحت میکرد، باز هم به جین فیرفاکس مربوط میشد. این دیگر جای چون و چرا نداشت. ناراحتی اِما از اینکه نوازندگی و آواز جین از او بهتر بود به وضوح حس میشد. از ته دل پشیمان شد که چرا در بچگی تنبلی کرده و بیشتر تمرین نکرده بود. به همین خاطر بود که پشت پیانو نشست و یک ساعت و نیم تمرین کرد.
yasinds