بریدههایی از کتاب پنج قدم فاصله
۴٫۴
(۱۶۳۲)
یا من میمیرم یا آنها و این چرخهٔ مرگ انسانها و سوگواری باقیماندهها همچنان ادامه خواهد داشت.
Jolan...
یا من میمیرم یا آنها و این چرخهٔ مرگ انسانها و سوگواری باقیماندهها همچنان ادامه خواهد داشت.
Jolan...
غم میتواند یک نفر را نابود کند.
Jolan...
مرگ همیشه آن مسئلهٔ ناگزیری بود که همهٔ عمرم با آن زندگی کردهام
Jolan...
تنها کاری که من در این مدت کردهام، این بوده که مانند احمقها برای چند نفس اضافهتر تلاش کنم.
Jolan...
«زندگی همینه ویل. قبل از اینکه بدونیم تموم میشه.»
Jolan...
«تو من رو مجبور میکنی زندگیای رو آرزو کنم که هیچوقت نمیتونم داشته باشم.»
Jolan...
سرش را تکان میدهد. صورتش غمگین است. «این ترسناکترین احساسیه که تا حالا داشتم.»
Jolan...
خستهام، خستهام از اینکه با خودم بجنگم. همه ساکتاند.
Jolan...
به چیزهایی که از دست دادی فکر نکن. به چیزهایی که بهدست میآری فکر کن. زندگی کن استلا.»
Jolan...
میخواهم زندگی کنم. باید بعداً نگران چگونگیاش باشم.
Jolan...
سنگینی همهچیز روی کل بدنم فشار میآورد. خستگی بندبند وجودم را پر میکند. میلرزم، قفسهٔ سینهام از سرما درد میکند.
Jolan...
چشمانم را میبندم و نفسم را بیرون و تو میدهم و اجازه میدهم درد و سرما جای خودشان را به خواب بدهند.
Jolan...
میگوید: «خیرهشدن به دیوار بعد از یه مدت خیلی خستهکننده میشه.»
Jolan...
نفس عمیقی میکشم. اجازه میدهم ریههایم تا آنجا که میتوانند از هوا پر شوند. ناراحتی بر سینهام چنگ میزند؛ درعینحال احساس آرامش هم میکنم.
Jolan...
سَرم را تکان میدهم و میگویم: «بعضی وقتها واقعاً ترسناک میشی. میدونستی؟»
لبخندی به من میزند و میگوید: «کلی براش تمرین کردم.»
Jolan...
همیشه در جستوجوی چیزی بودم. از بالای هر پشتبام بهدنبال چیزی میگشتم که به زندگیام معنا بدهد، و حالا پیدایش کردهام.
Jolan...
«توی فیلمها همیشه میگن اگه عاشق کسی باشی، رهاش میکنی بره.» سرش را تکان میدهد. آب دهانش را قورت میدهد. سعی میکند حرف بزند. «همیشه فکر میکردم این حرف خیلی چرته؛ ولی وقتی دیدم که داشتی عملاً میمردی...»
صدایش کمرنگ میشود و انگشتانم روی شیشهٔ سرد جمع میشوند. میخواهم شیشه را بشکنم؛ اما بهزحمت میتوانم حتی به آن ضربه بزنم. «اون موقع هیچی برام مهم نبود. هیچی. فقط زندگی تو مهم بود.»
Jolan...
«تنها چیزی که توی دنیا میخوام اینه که با تو باشم؛ ولی باید تو رو در امان نگه دارم، در امان از خودم.»
سعی میکند ادامه دهد. اشک ازچشمانش سرازیر شده. «نمیخوام ترکت کنم؛ ولی اونقدر دوستت دارم که نمیتونم باهات بمونم.» در میان اشکهایش میخندد. سرش را تکان میدهد. «ای خدا اون فیلمهای مزخرف راست میگفتن.»
Jolan...
هردویمان در سکوت، دردی را که در چشم دیگری است میبینیم.
Jolan...
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان