بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج قدم فاصله | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج قدم فاصله

بریده‌هایی از کتاب پنج قدم فاصله

۴٫۴
(۱۶۳۲)
«استلا مطمئن باش از پسش برمی‌آی.» * صدایش پرطنین است، ملایم. در این لحظه می‌دانم، اگرچه شاید مسخره‌ترین چیز باشد؛ اما اگر در اتاق عمل بمیرم، بدون عاشق‌شدن نمرده‌ام.
aseman
هربار که ضربه یا سیخونکی بهم زده می‌شود، احساس می‌کنم قوی‌تر می‌شوم. انگار که می‌توانم از پس همه‌چیز بربیایم.
narges
«شاد باش استلا، زندگی همینه. قبل از این‌که بفهمیم تموم می‌شه.»
دلبر که جان فرسود از او...(:
می‌دانم در جواب این حرف باید بخندم؛ اما انگار سهمیهٔ تظاهرکردنم برای امروز تمام شده
Saeid
من از زندگی‌کردن بدون این‌که واقعاً زندگی کنم خسته شده‌ام. از این‌که آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شده‌ام.
Josee
«ولی همه‌مون تنها می‌میریم، مگه نه؟ آدم‌هایی که عاشق‌شونیم، نمی‌تونن باهامون بیان.»
Ahmadi
آن‌قدر جذاب است که احساس می‌کنم عملکرد ریه‌هایم ۱۰ درصدِ دیگر هم افت کرده‌اند.
Sara.iranne
«امید را رها کنید شمایی که داخل این اتاق می‌شوید».
!mim
«ما به این تماس با کسی که عاشقش هستیم نیاز داریم، درست همان‌طور که به هوا برای نفس‌کشیدن نیاز داریم. هیچ‌وقت اهمیت لمس‌کردن را نفهمیدم، لمس‌کردن او... تا زمانی که دیگر نتوانستم داشته باشمش.»
سارینا
البته اگر منصفانه برخورد کنیم، همه‌چیز با کمی خلاقیت دل‌بخواهی می‌شود.
Sara.iranne
«اگه نمی‌تونین دوست باشین، حداقل مثل آدمای عاقل و بالغ رفتار کنین.»
zohreh
نفس عمیقی می‌کشم و احساس می‌کنم هوا برای ورود به بدنم و خروج از آن، سخت می‌جنگد.
Teal
«زندگی همینه ویل. قبل از این‌که بدونیم تموم می‌شه.»
Mahdieh
«همهٔ عمرم داشتم می‌مردم. هر تولدم رو طوری جشن می‌گرفتیم که انگار آخرین تولدمه.» سرش را تکان می‌دهد و چشمان میشی‌اش به‌خاطر اشک می‌درخشند. «اما یه‌دفعه اَبی مرد. من باید می‌مردم ویل. همه برای من آماده بودن.» نفس عمیقی می‌کشد، انگار که سنگینی بار همهٔ دنیا روی دوش اوست. «اگه من هم بمیرم، پدر و مادرم هم می‌میرن.»
Fateme Soltani
زیر آن نوشته شده «امید را رها کنید شمایی که داخل این اتاق می‌شوید». این باید شعار تبلیغاتی کل بیمارستان باشد. یا تمام پنجاه بیمارستان دیگری که در هشت ماه گذشتهٔ زندگی‌ام رفته‌ام.
rezaat98
این یکی از آن خصوصیات مدرسه است که هیچ‌وقت دلم برایش تنگ نمی‌شود: لباس‌های فرم.
Mahi
استلا پاهایش را در آب می‌چرخاند. «فکر می‌کنی غرق‌شدن درد داره؟ ترسناکه؟» شانه‌ام را بالا می‌اندازم. «همه‌مون همین‌جوری می‌میرم، نه؟ همه‌مون غرق می‌شیم. فقط بدون آب. مایعات تو بدن‌مون این کار رو واسه‌مون انجام می‌دن.»
mehrsa
«کالیفرنیا؟ واقعاً؟ چرا کلرادو نه؟»
rezaat98
بلند می‌شود و به‌سمت من می‌آید و با عصبانیت و غرغرکنان می‌گوید: «این مریضی مثل زندان می‌مونه! می‌خوام بغلت کنم.» فن‌فن می‌کنم و به‌نشانهٔ تأیید سر تکان می‌دهم. می‌گوید:‌ «تجسم کن بغلت کردم، باشه؟»
aseman
«استلا تو من رو می‌ترسونی.» دوباره نگاهش می‌کنم. اخم می‌کنم. «چی؟ چرا؟» به چشمانم نگاه می‌کند. صدایش جدی است: «تو من رو مجبور می‌کنی زندگی‌ای رو آرزو کنم که هیچ‌وقت نمی‌تونم داشته باشم.» دقیقاً منظورش را می‌فهمم.
raha

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان