بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج قدم فاصله | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج قدم فاصله

بریده‌هایی از کتاب پنج قدم فاصله

۴٫۴
(۱۶۳۲)
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.»
نگار ؛
تنها چیزی که توی دنیا می‌خوام اینه که با تو باشم
نگار ؛
اَبی حالا لبخند بزرگ‌تری می‌زند. «من نیاز دارم که زندگی کنی، باشه؟ زندگی کن استلا، به‌جای من.»
کاربر ۳۴۸۲۲۶۲
اَبی حالا لبخند بزرگ‌تری می‌زند. «من نیاز دارم که زندگی کنی، باشه؟ زندگی کن استلا، به‌جای من.»
کاربر ۳۴۸۲۲۶۲
اَبی حالا لبخند بزرگ‌تری می‌زند. «من نیاز دارم که زندگی کنی، باشه؟ زندگی کن استلا، به‌جای من.»
کاربر ۳۴۸۲۲۶۲
بیمارستان بس است! گیر افتادن در میان این ساختمان‌های سفید در سراسر دنیا که دکترها فقط دارو پشت دارو و درمان پشت درمان‌های بی‌فایده را امتحان می‌کنند، دیگر بس است! ‫اگر قرار است بمیرم، می‌خواهم قبلش واقعاً زندگی کنم.
Ali Vaghari
اما این دفعه نگرانم، حتی بی‌قرارم؛ چون به‌جای این‌که فقط بخواهم دوباره سالم شوم، باید سالم شوم. به‌خاطر والدینم. زیرا آن‌ها رفته‌اند و با طلاق همه‌چیز را به‌هم زده‌اند، و بعد از این‌که همدیگر را از دست داده‌اند، دیگر تحمل این‌که مرا هم از دست بدهند ندارند. مطمئنم.
Ali Vaghari
«توی فیلم‌ها همیشه می‌گن اگه عاشق کسی باشی، رهاش می‌کنی بره.» سرش را تکان می‌دهد. آب دهانش را قورت می‌دهد. سعی می‌کند حرف بزند. «همیشه فکر می‌کردم این حرف خیلی چرته؛ ولی وقتی دیدم که داشتی عملاً می‌مردی...» صدایش کم‌رنگ می‌شود و انگشتانم روی شیشهٔ سرد جمع می‌شوند. می‌خواهم شیشه را بشکنم؛ اما به‌زحمت می‌توانم حتی به آن ضربه بزنم. «اون موقع هیچی برام مهم نبود. هیچی. فقط زندگی تو مهم بود.» او هم دستش را محکم‌تر فشار می‌دهد. صدایش می‌لرزد و ادامه می‌دهد: «تنها چیزی که توی دنیا می‌خوام اینه که با تو باشم؛ ولی باید تو رو در امان نگه دارم، در امان از خودم.»
مُحَ‌ـمَّدجَوٰآد🕊
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.» در میان اشک‌هایش می‌خندد. سرش را تکان می‌دهد. «ای خدا اون فیلم‌های مزخرف راست می‌گفتن.»
مُحَ‌ـمَّدجَوٰآد🕊
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.»
رضا طاهری
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.»
رضا طاهری
همان آبی آشنایی که مدت‌هاست خوابش را می‌بینم.
رضا طاهری
هیچ‌وقت اهمیت لمس‌کردن را نفهمیدم، لمس‌کردن او... تا زمانی که دیگر نتوانستم داشته باشمش.»
رضا طاهری
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.»
رضا طاهری
«همیشه به اون آخرین‌نفس فکر می‌کنم. این‌که برای هوا له‌له بزنی. هی نفس بکشی و بکشی، ولی هیچی داخل نشه. به این فکر می‌کنم که چطور ماهیچه‌های سینه‌م از هم دریده می‌شن و می‌سوزن، کاملاً بلااستفاده، نه هوایی، نه هیچی، فقط سیاهی.»
رضا طاهری
به صدایش روی پیغام‌گیر بارهاوبارها گوش می‌دهم. فقط برای این‌که صدایش را آن‌سوی خط بشنوم.
رضا طاهری
«چطوره به‌جاش یه قول بهم بدی؟ که تا تولد بعدی‌م باهام بمونی؟»
دختری که عاشق کتابه:)
آقای «مرگ سراغ همهٔ ما می‌آید»
Hanul
اما من اصلاً نمی‌خواهم نحسی‌ام به آن بچهٔ سالم و کامل نزدیک شود.
Hanul
درحالی‌که به‌سمت در می‌روم می‌گویم: «شاد باش استلا، زندگی همینه. قبل از این‌که بفهمیم تموم می‌شه.»
کاربر ۶۶۵۲۵۵۶

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان