ققنوس یه پرندهٔ افسانهایه که تو ادبیات ایران، یونان، مصر و چین ازش نام برده شده. پرندهای مقدس که توی تقریباً همهٔ فرهنگها نماد عمر جاویدانه، هزار سال عمر میکنه و زاد و ولدی نداره، بعد از هزار سال روی قلهٔ یه کوه هیزم جمع میکنه و شروع به آواز خوندن میکنه و اونقدر از خوندن آواز خودش به وجد میآد که خود به خود آتش میگیره و بعد از به خاکستر نشستنش از خاکسترش یه ققنوس دیگه به وجود میآد. تو بعضی فرهنگها معتقدن آواز و موسیقی از وجود ققنوس پدید اومده یا حتی اشک ققنوس شفابخشه که این خیلی مستند نیست و نمیشه بهش اتکا کرد. البته تو فرهنگ ایران خیلی به ققنوس بها داده نشده و فقط عطار نیشابوری ازش حرف زده که اونم بهکل شکل دیگهای توصیفش کرده و تو اون نسخه ققنوس عمر جاویدانی نداره و فقط ذات موسیقایی داره که از آیین هند سرچشمه گرفته شده.
سوفی
ــ هیچی نشده میگم، دلم گرفته این چند وقته فشار این گنج و مشکل شما دل نازکم کرده، همین.
عمه نفس سختی کشید و طعنه زد:
ــ ایشالان ای دروغی که مِگی راست بِشه. (باشه)
kerm ketab
روزای زندگی برای من مثل جعبهٔ مداد رنگیه، یه روز آبی، یه روز سبز، یه روز نارنجی، یه روز زرد، یه روز خاکستری، یه روز نیلی... هیچکدومشون تو ذهنم موندگار نمیشن و به مرور زمان محو میشن و کمرنگ... اما بعضی روزا و خاطرهها نه... پاک نمیشن، اصلا پاک شدنی نیستن. تا ابد تو ذهن میمونن.
ZAHRA
یه جا خوندم برای یه شکست باید یه بار خوب گریه کرد، انقد زیاد که اشکات خشک بشن، بعد تن خستهتو بچلونی و دفتر زندگیتو ورق بزنی، پاهاتو حرکت بدی و همه چیزو از نو شروع کنی.
Zeynab Pakravan
برای یه شکست باید یه بار خوب گریه کرد، انقد زیاد که اشکات خشک بشن، بعد تن خستهتو بچلونی و دفتر زندگیتو ورق بزنی، پاهاتو حرکت بدی و همه چیزو از نو شروع کنی.
novel