بریدههایی از کتاب خودکامگی و خودکامگان در تاریخ ایران؛ تحلیلی اجتماعی فرهنگی از تاریخ سیاسی ایران
۳٫۴
(۹)
امویان نسبت به کل مسلمانان آنروز اقلیتی سازمانیافته بودند که سالها در دوران خلافت عمر و عثمان مزهٔ ریاست و حاکمیت و رفاه و مزایای ناشی از قدرت را چشیده بودند و بهصورت سازمانیافته و متشکل ثروت و قدرت و حاکمیت و حکومت را در انحصار خود گرفته و از همهٔ امتیازهایی که قدرت بههمراه میآورد برخوردار و بهرهمند بودند؛ از جمله پس از سالها در راس حکومت شهرهای مختلف بودن به اندازهٔ کافی تجربه اندوخته و این تجربه را در راستای پیشبرد اهداف خود بهکار گرفتند. آنانکه از سالهای پایانی خلافت عمر و در طول خلافت عثمان کلیهٔ پستها و مناصب را اشغال کرده بودند حلاوت و شیرینی ثروت و قدرت در دهانشان مزه کرده بود. از اینروی وقتی طوفان انقلاب از درون دل ناراضیان جامعهٔ اسلامی وزیدن گرفت و امام علی (ع) در راس حکومت قرار گرفت. امویان که وضعیت و موقعیت خود را سخت در خطر دیدند متحد گشتند و این اتحاد حول محور معاویه متمرکز شد تا آنجا که شماری سر سپرده و گوش بهفرمان وی شدند.
محمد طاهر پسران افشاریان
حجاجبنیوسف و زیادبنابیه و پسرش عبیداللهبنزیاد مصدر کار شدند و بر مردم ستم روا داشتند. اصولاً امویان به جای حکومت اسلامی یک نظام شوونیستی عربی را جایگزین کرده و مردم غیر عرب را استخفاف و تحقیر میکردند این امر موجب گرایش ایرانیان به گروههای مخالف امویان از جمله خوارج و تشیع گردید.
ناراضیان و مخالفان حکومت اموی، که بیشتر این دو گروه بودند، بهسوی ایران آمده و اینجا را مأمن امن و پناهگاه مطمئنی برای خود پنداشتند ظلم و تبعیض امویان جامعه را به حال انفجار رسانیده و هر روز بر دامنه نارضامندی مردم افزودهتر میشد. در این میان درگیری هاشمیان و امویان بر سر خلافت هر روز شدیدتر میشد. که هاشمیان به دو گروه علویان و عباسیان تقسیم شدند
محمد طاهر پسران افشاریان
اعراب که در پرتو اسلام به قدرت رسیده بودند، دچار غرور خودبزرگبینی شده و خود را برتر و بالاتر از غیر عرب میپنداشتند. بهخصوص امویان که اعراب را برتر از دیگر ملل و قریش را برتر از دیگر اعراب و خود را برتر از حتی قریشیان میدانستند.
نزدیک یک قرن که چهارده تن از بنیامیه بر مسند خلافت نشستند، غیر از دو تن (معاویهٔ دوم و عمربنعبدالعزیز)، همه خلفای اموی افرادی بی قید به دین و مذهب بودندو اسلام را تنها تا آنجا که حاکمیت آنان را تضمین کند پذیرا بودند امویان از همان آغاز تا توانستند با اسلام به مبارزه و ستیز پرداختند و در فرجام که از سر ناگریزی و با اکراه در برابر قدرت اسلام تسلیم شدند از همان زمان در صدد استفادهٔ ابزاری از اسلام بر امدند و دین را وسیلهٔ قدرت و سیادت خود بر جامعهٔ مسلمین قرار دادند.
محمد طاهر پسران افشاریان
ولکن در عمل با خلفای ستمباره زراندوز و دنیاپرست اموی و عباسی مواجه شدند که با خیرهسری و ناپاکدلی، فرامین اسلامی را زیر پا مینهادند.
امویان یک حکومت شوونیستی عربی را جایگزین حکومت اسلامی ساختند. مردمان غیر عرب را حتی اگر اسلام میآوردند شهروند درجهٔ دو محسوب میداشتند و آنان را به نام موالی میخواندند این موالی زندگی دشوار و سخت حقارت آمیزی داشتند اعراب آنها را به کنیه، که نشانه حرمت بود، نمیخواندند. با آنها در یک صف راه نمیرفتند کنار یک سفره نمینشستند در جنگ اجازه نمیدادند سوار اسب شوند و باید پیاده در نبرد شرکت کنند؛ زیرا عرب جنگ را کار خویش میدانست. گمان میداشت که موالی برای کارهای پست رفو کردن کفش و دوختن جامه و رُفتن راه اعراب آفریده شده است
محمد طاهر پسران افشاریان
شیوه صوفیگری در شخصیت پردازی با باور دیرینه ایرانیان به فره ایزدی شاهان، در هم آمیخته فرهنگ منحط و گمراهگر کیش شخصیت را پدید آورده بود در نتیجه وی را وجود ملکوتی میپنداشتند از اینروی هر چند "گناه شکست چالداران متوجه شاه اسماعیل است که مسئولیت فرماندهی را به عهده داشت ولی او نیز قربانی ستایشها و تملقهای مردمی بود که بر پایه اعتقاد ناصواب از او بت ساختند و آن بت خود ساخته را پرستیدند گروهی از ایرانیان بهویژه قزلباش که مریدان و هواخواهانش بودند در زیاده روی و تحسین نابخردانه از شاه اسماعیل به او مقام مقدس مذهبی و اولوهیت بخشیدند و بدون اندیشیدن درباره این حقیقت بدیهی که او نیز مانند یکایک آنان در معرض خطا و تقصیر قرار میگیرد جان و هستی خود را در راه مقاصد او فدا کردند و رنجها و زیانها متحمل شدند."
maryam mafakheri
شیوه صوفیگری در شخصیت پردازی با باور دیرینه ایرانیان به فره ایزدی شاهان، در هم آمیخته فرهنگ منحط و گمراهگر کیش شخصیت را پدید آورده بود در نتیجه وی را وجود ملکوتی میپنداشتند از اینروی هر چند "گناه شکست چالداران متوجه شاه اسماعیل است که مسئولیت فرماندهی را به عهده داشت ولی او نیز قربانی ستایشها و تملقهای مردمی بود که بر پایه اعتقاد ناصواب از او بت ساختند و آن بت خود ساخته را پرستیدند
maryam mafakheri
ملت ایران در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود همواره بهای سنگینی برای خاماندیشیها، خیالبافیها و رؤیاپردازیها و نادیده انگاشتن واقعیتها توسط رهبران خودکامه پرداخته است. از عظمتطلبیهای میانتهی خسروپرویز گرفته تا خودبزرگبینیهای سلطان محمد خوارزمشاه و قرمطیکشیهای محمود غزنوی تا افراطکاریها و سنیکشیهای شاه اسماعیل و نادانیها و جهالتهای فتحعلیشاه قاجار، همگی را ملت زجردیده و بلاکشیدهٔ ایران تاوان داده است.
maryam mafakheri
اصولاً شاه اسماعیل، شاه عباس و نادر شاه و دیگر شاهان مستبد، خود نیز قربانی محیط استبدادپرور ایران بودند زیرا آنان از موهبت عظمای نظارت مردمی محروم بودند. چاپلوسانِ نانبه نرخ روز خور با تملقها و گزافهگوئیها، آنان را از راه صواب منحرف ساخته و دچار بیماری توهم خودبزرگبینی کردند تا از برج عاج قدرت، مردم را حقیر و ناچیز ببینند. مردم هر عصری در کجرویهای زمامداران خود سهیماند.
maryam mafakheri
باید ریشهٔ شکست ایران خوارزمشاهی از مغول را در سدههای پیش جستوجو کرد. واقعیت این است که ایران خوارزمشاهی از درون تهی شده بود. جامعهای که قرنها زیر سلطهٔ خودکامگان بوده و هیج مدخلیتی در تعیین سرنوشت خود نداشته، اقوام بیابانگرد بیفرهنگ او را زیر سیطرهٔ ظالمانهٔ خویش نابود کرده بودند، ناگاه با یک بلای ناگهانی روبهرو میشود؛ طبیعی است که نمیتواند واکنش لازم را از خودشان نشان دهد.
استمرار خودکامگی طی سدهها مردم را از خود بیگانه و نسبت بهدیگران بیتفاوت ساخته بود؛ از اینروی هنگامی که خبر کشت و کشتار مغولان در شهرها و روستاهای دیگر به گوش مردم میرسد، بیتفاوت و بیخیال، دست روی دست میگذارد تا مغول را پشت درب خانهٔ خود میبیند، آنگاه از سرناگزیری و با دستپاچگی، دست به دفاع و ایستادگی میزند.
maryam mafakheri
از آنجا که اسماعیلیه از آغاز بر پایهٔ رهبرستایی و شخصیتپردازی، پایهریزی شده بود بیگمان در هستهٔ مرکزی خود جرثومهٔ فساد را نهفته و مکتوم داشت که بهمرور بهبار مینشست و تباهی بهبار میآورد و همچون سرطان ارکان تشکیلات آنان را فراگرفت پایه و اساس فرقه اسماعیلیه مبتنی بر تمرکز قدرت، انحصارطلبی، شخصیتپردازی، رهبر ستایی، غافلکشی، معارضه وسرکوب هرگونه دگر اندیشی بود، هر چند اینان به یک مجموعهٔ ارزشها باورمند بودند ولکن برای حفظ یا بهنام گسترش آنها اعمال هر شیوه و روشی را مطلوب و پسندیده میشمردند در صورتی که برای حفظ ارزشها نمیتوان و نباید به هر روشی دست یازید که این خود نقضِ غرض است. زیرا روشها برای حفظ ارزشهاست و ارزشها به نوبهٔ خود باید در روشها متجلی و محقق شوند. بنابر این ریشهٔ تباهیگری فدائیان اسماعیلیه به طرز برداشت آنها از اسلام و تشیع بر میگردد
maryam mafakheri
اقدام نظامی ایذائی یعنی باقی گذاشتن زمین سوخته برای دشمن به هنگام عقبنشینی و تهیه آب و علیق و علوفه برای چهارپایان به وقت پیشرَوی بلای دیگری بود که بر سر مردم بیچاره میآمد؛ برای نمونه "خرابیهایی را که سپاه سنجر در سال ۴۹۴ هجری/۱۱۰۱ ق به هنگام عبور از قومس برای پیوستن به برادرش در ری به بار آورد آنچنان شدید و طاقتفرسا بود که موجب قحطی و شیوع آدمخواری در میان مردم گردید."
بدیهی است چنین وضعیت اسفناک و رقتباری موجب میشد تا مردم از نظر روحی خرد شوند و بنیه اقتصادیشان به شدت تحلیل برود و از نظر عاطفی فروغ محبت و انسانیت کم سو میشد و وضع بهگونهای در میآمد که مردم آمادهٔ پذیرش هر کسی میشدند که بتواند صلح و آرامش را بدانان هدیه کند؛ این وضعیت موجب گسترس و تعمیق فساد در کل جامعه، بالأخص حکومت، میشد؛ بهویژه در سالهای پایانی سلجوقیان، فساد و تباهی میان کارگزاران دولتی، بهصورت چشمگیری افزایش یافت
maryam mafakheri
مطلقگرایی و استبداد
استمرار سدهها خودکامگی بر همهچیز ما تأثیر گذاشته و اَنگ و نشان خود را زده است؛ چه در زیر سلطهٔ استبداد همگان باید خود را با معیارهای حاکمیت انطباق دهندکه این امر موجب افزایش تقیه و تظاهر میگردد. خودکامگی، جامعهای همشکل، همرنگ، یکدست، یکعقیده و همسلیقه میخواهد. مثلی است معروف که میگویند: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو، چه رعایت همرنگی در حکم وفاداری و ایمان تلقی میگردد و کسانی که شرایط همشکلی و همرنگی را نمیپذیرند ساختارشکن، نابههنجار، باغی، طاغی و یاغی قلمداد گشته مطرود و منکوب میشوند در چنین وضعی مردم بهمنظور هماهنگی با معیارهای حاکمیت به تظاهر روی میآوردند.
maryam mafakheri
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان