بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مزرعه‌ی حیوانات | طاقچه
۴٫۵
(۱۸۲)
دیگر عادتشان شده بود که هروقت یک جای کاری خراب می‌شد، آن را تقصیر اسنوبال بیندازند.
این دیگه کیه؟!؟
همهٔ حیوانات با هم برابرند ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند.
Ben.Ali
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که می‌گویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر می‌شود. این‌ها همه‌اش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمی‌کند. پس بگذارید میان ما حیوانات اتحاد کامل برقرار شود و در این مبارزه پشت هم باشیم. همهٔ انسان‌ها دشمن ما هستند. همهٔ حیوانات رفیق ما هستند.»
مهندس
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد می‌کشیدند و همهٔ آن‌ها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوک‌ها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
کاربر ۱۵۵۹۴۶۰
همین مزرعهٔ خودمان به‌تنهایی می‌تواند زندگی یک‌دوجین اسب و بیست گاو و صدها گوسفند را تأمین کند؛ و همهٔ آن‌ها هم چنان زندگی آسوده و مرفهی داشته باشند که الان حتی به خواب هم نمی‌بینیم. پس چرا همچنان در این شرایط نکبت‌بار زندگی می‌کنیم؟ به این دلیل که تقریبآ همهٔ دسترنجمان را انسان‌ها به غارت می‌برند. رفقا، راه‌حل همهٔ مشکلات ما همین است. همه‌اش در یک کلمه خلاصه می‌شود ــ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنهٔ روزگار محو کنید، ریشهٔ گرسنگی و بیگاری تا ابد خشکانده می‌شود. انسان تنها موجودی‌ست که مصرف می‌کند بی‌آن‌که تولید کند. انسان شیر نمی‌دهد، تخم نمی‌گذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آن‌قدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است
مهندس
گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهٔ بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود.
الهام بانوو
هیچ‌چیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچ‌چیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان می‌داد همه‌چیز دارد روزبه‌روز بهتر و بهتر می‌شود.
ponyo
رفته‌رفته معمول شد که هر دستاورد پیروزمندانه و هر یاری بخت مساعد را به ناپلئون نسبت بدهند. بسیار پیش می‌آمد که مرغی به مرغ دیگر می‌گفت: «تحت رهبری پیشوای ما، رفیق ناپلئون، من ظرف شش روز پنج تخم گذاشته‌ام.» یا این‌که دو گاو، همین‌طور که خوش‌خوشک از برکه آب می‌خوردند، ذوق‌زده می‌گفتند: «به برکت رهبری رفیق ناپلئون، این آب چه مزهٔ گوارایی دارد!»
Bahareh
به دلایلی به نظر می‌آمد مزرعه ثروتمندتر شده است، بی‌آن‌که خود حیوانات را ذره‌ای ثروتمند کرده باشد ــ البته به‌استثنای خوک‌ها و سگ‌ها.
کاربر ۲۲۶۵۲۴۱
من آموختم که شعارهای تبلیغاتی حاکمیتی خودکامه با چه سهولتی می‌تواند هدایت افکار روشنفکرانِ کشورهای دموکراتیک را در دست بگیرد.
Bahareh
اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که می‌گویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر می‌شود. این‌ها همه‌اش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمی‌کند.
کاربر ۱۸۸۰۶۴۳
ناپلئون دستور داده بود که می‌بایست هفته‌ای یک‌بار مراسمی موسوم به «تظاهراً ت خودجوش» برگزار شود، با این هدف که مبارزه‌ها و پیروزی‌های «مزرعهٔ حیوانات» مورد تجلیل قرار گیرد.
امیررضا فخاریان
حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
An ordinary man
پیام من به شما این است، رفقا: قیام! البته من نمی‌دانم این قیام کی اتفاق می‌افتد، یک هفتهٔ دیگر یا صد سال دیگر، ولی این را می‌دانم، به همان وضوح که این کاه را زیر پای خودم می‌بینم، که دیر یا زود حقمان را می‌گیریم. رفقا، در مدت کوتاهی که از عمرتان باقی مانده، از این هدف یک لحظه هم چشم برندارید! و از همه مهم‌تر، پیام مرا به گوش همهٔ کسانی که بعد از شما به دنیا می‌آیند برسانید، تا نسل‌های بعد هم آن‌قدر به این مبارزه ادامه دهند تا پیروز شوند.
الهام بانوو
دوازده صدا داشتند با عصبانیت فریاد می‌کشیدند و همهٔ آن‌ها شبیه یکدیگر بودند. حالا دیگر کاملا واضح بود که چهرهٔ خوک‌ها چه تغییری کرده است. حیوانات از پنجره به خوک‌ها و بعد به آدم‌ها، و از آدم‌ها به خوک‌ها، و دوباره از خوک‌ها به آدم‌ها نگاه می‌کردند؛ ولی دیگر نمی‌توانستند تشخیص دهند که خوک کدام است و آدم کدام.
ZinBook
کارشان به دوره وزمانه‌ای کشیده بود که هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد عقیده‌اش را بر زبان بیاورد
mirzayi
گهگاه حیوانات سالخورده‌تر در خاطرات مبهم خود کندوکاو می‌کردند و می‌کوشیدند بفهمند که در روزهای اولیهٔ «قیام»، که جونز را تازه بیرون کرده بودند، حال وروزشان بهتر از حالا بود یا بدتر. اما یادشان نمی‌آمد. هیچ‌چیز نبود که بتوانند زندگی کنونی خود را با آن مقایسه کنند؛ هیچ‌چیزی در دست نداشتند، جز آمار و ارقام اسکوئیلر، که بدون استثنا نشان می‌داد همه‌چیز دارد روزبه‌روز بهتر و بهتر می‌شود.
mirzayi
به خاطر شماست که این شیرها و سیب‌ها را می‌خوریم. می‌دانید اگر ما خوک‌ها نتوانیم کارمان را درست انجام دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ جونز دوباره برمی‌گردد! بله، جونز دوباره برمی‌گردد!» اسکوئیلر از این‌طرف به آن‌طرف پرید و دُمش را تکان داد و کمابیش ملتمسانه فریاد زد: «مطمئنآ، رفقا، مطمئنآ میان شما هیچ‌کس نیست که بخواهد جونز دوباره برگردد، درست نمی‌گویم؟» راستش اگر تنها یک نکته بود که حیوانات کاملا از آن اطمینان داشتند، همین بود که نمی‌خواستند جونز برگردد. بنابراین وقتی مطلب از این زاویه برایشان مطرح شد، دیگر جای چون وچرا باقی نماند.
mirzayi
«چه اهمیتی دارد؟ یک آسیای بادی دیگر می‌سازیم. اگر دلمان بخواهد، شش تا آسیای بادی می‌سازیم. رفیق، تو قدر این کار درخشانی را که انجام داده‌ایم نمی‌دانی. دشمن همین زمینی را که الان رویش ایستاده‌ایم تصرف کرده بود. و حالا ــ به برکت رهبری رفیق ناپلئون ــ ما تا وجب آخرش را پس گرفته‌ایم!» باکسر گفت: «پس ما چیزی را که مال خودمان بوده پس گرفته‌ایم.» اسکوئیلر گفت: «همین یعنی پیروزی ما.»
الهام بانوو
از آن پس، علاوه بر شعار «بیش‌تر کار می‌کنمِ» شخصی‌اش، این سخن حکیمانه را هم سرلوحهٔ زندگی خود قرار داد: «همیشه حق با ناپلئون است.»
الهام بانوو

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۷ صفحه

حجم

۱۰۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد