هم تو به عنایت الهی
آنجا قدمم رسان که خواهی
hojjat
از ظلمت خود رهائیم ده
با نور خود آشنائیم ده
hojjat
مائیم و نوای بینوائی
بسمالله اگر حریف مائی
Mohsen
از چشمه عشق ده مرا نور
واین سرمه مکن ز چشم من دور
گرچه ز شراب عشق مستم
عاشقتر ازین کنم که هستم
گویند که خو ز عشق واکن
لیلیطلبی ز دل رها کن
یارب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه بده زیاده میلی
نادر
از قسمت بندگی و شاهی
دولت تو دهی بهر که خواهی
hojjat
روزی به مبارکی و شادی
بودم به نشاط کیقبادی
ابروی هلالیم گشاده
دیوان نظامیم نهاده
آیینه بخت پیش رویم
اقبال به شانه کرده مویم
آســاره
تا مهر محمدی ندارد
ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان جهان مقصود
سر جوش خلاصه معانی
سرچشمه آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم
دوران که فرس نهاده تست
آســاره
ضایع مکن از من آنچه مانی
وآندم که مرا به من دهی باز
یک سایه ز لطف بر من انداز
آن سایه نه کز چراغ دور است
آن سایه که آن چراغ نوراست
تا با تو چو سایه نور گردم
چون نور ز سایه دور گردم
آســاره
تا چند مرا ز بیم و امید
پروانه دهی به ماه و خورشید
hojjat
گر صد لغت از زبان گشاید
در هر لغتی ترا ستاید
hojjat