بریدههایی از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
۴٫۰
(۴۱۲)
برگهای پاییزی نمیافتند؛ آنها پرواز میکنند. این تنها فرصت آنها برای اوج گرفتن است. ب
نگهبان آشویتس
قدرت احساسات میتوانند به دردناکی حس لذت باشند
نگهبان آشویتس
کیا به یاد مادرش افتاد که همیشه او را تشویق میکرد به دل مرداب بزند: «تا جایی که میتونی، دور شو. برو جایی که خرچنگها داخلش آواز میخونن.»
نگهبان آشویتس
پدر همیشه به او میگفت مرد واقعی کسی هست که بدون شرم، اشک میریزد، از صمیم قلبش شعر میخواند، اپرا را در روحش حس میکند و هرچه که برای دفاع از یک زن لازم است، انجام میدهد
نگهبان آشویتس
مرگ مادر هم مثل زندگیاش بود: تاریک و خاموش.
نگهبان آشویتس
اعتراف میکنم که اکنون آرامش گرفتهام:
در خط پایان، فقط احساس افسوس داشتم
برای غنیمتی به اسم یک روز زندگی بیشتر
.. خدانگهدار
نگهبان آشویتس
من یه عمر توی انزوا زندگی کردم. من خود انزوا هستم.
نگهبان آشویتس
روباه ماده هم گاهی وقتا که احساس ترس میکنه یا خیلی گرسنهاش میشه، بچههاش رو رها میکنه. بچهها میمیرن، اما اون روباه ماده، بچههای جدید میاره تا اونا رو بزرگ کنه.
نگهبان آشویتس
ژنهایی که دستور میدن بچههات رو موقع استرس و ترس، رها کن، به نسلهای بعدی انتقال پیدا میکنن.
نگهبان آشویتس
بخشی از وجود ما همیشه متعلق به گذشتهمونه، گذشتهای که میگه باید چی کار کنیم تا زنده بمونیم.
نگهبان آشویتس
در همین حین، کیا شعری از آماندا همیلتون را زمزمه کرد:
«تو آمدی دوباره،
چشمانم را محو خودت کردی
همچون سوسوی خورشید، بالای دریا.
همان قدر که احساس آزادگی میکنم
ماه صورتت را نوازش میدهد و ساکنش میکند.
هربار که فراموشت میکنم
چشمانت، قلبم را میرباید و ساکنش میکند.
و خداحافظ
تا بار دیگر که به این حوالی آیی
تا سرانجام تو را نبینم.»
Hopefull_librarian
تیت، برگی را که روی موهای کیا افتاده بود، به آرامی برداشت و روی زمین انداخت. ضربان قلب کیا به طرز وحشتناکی زیاد شده بود. تصور او از عشق، چیزهای دیگری بود.
او از تیت پرسید:
- الان دوستدخترت شدم؟
- میخوای بشی؟
- اوهوم.
- شاید هنوز خیلی بچه باشی.
- اما من همه پرها رو بلدم. شرط میبندم هیچ دختری اینها رو بلد نیست.
- بسیار خب.
و تیت دوباره در چشمان او مینگریست.
Hopefull_librarian
از صدفها یاد گرفته بود که برای بقا باید در جهت مخالف باد حرکت کند.
Hopefull_librarian
نگرانی کیا این بود که مبادا او هم مثل صدفها، بعد از مدت اندکی، دور ریخته شود.
Hopefull_librarian
مراقب بودم ...
به هرچه فکر میکردم، گفتم
ملایمترین کلماتی که یادم میآمد. و حالا، ...
اعتراف میکنم که برای پایان یافتن آنها، آرامش گرفتهام:
در پایان، من فقط احساس افسوس داشتم
برای غنیمتی به اسم یک روز زندگی بیشتر
.. خدانگهدار
Hopefull_librarian
یک روز، وقتی تیت کنار نهر نشسته بود، به کیا گفت:
- یادت میاد داشته اون اوایل یه جمله میخوندی و بهم گفتی چرا بعضی کلمهها اینقدر زیادن؟
- آره، یادم میاد، چطور؟
- بعضی از جملهها، به خصوص اونا که توی شعرها میان، بیشتر از یه معنی دارن. اونها باعث تحریک هیجان آدما میشن. حتی گاهی تو رو میخندونن.
- مامانم خیلی شعر میخوند، اما هیچی یادم نمیاد.
- به این گوش بده؛ یه شعر از ادوارد لیره.
تیت یک پاکتنامه از جیبش بیرون آورد و شروع به خواندنش کرد.
پاهای دراز آقای پدر
و آقای شل پرواز میکنند
گویی یک دریای کفآلود از دوردست دیده میشود؛
یک شیطان هم فریاد میکشد؛
و آنها یک قایق کوچک پیدا کردند؛
که بادبانهایش صورتی و خاکستری بود؛
و از آنجا به دل امواج زدند،
به دوردست، به جایی دورِ دور.
کیا در حالی که لبخند روی لبانش داشت، به تیت گفت: «یه ریتمی مثل خوردن امواج دریا به ساحل دارن.»
Hopefull_librarian
جودی گفته بود که اگر پرندهای از بقیه متمایز شود - زخمی یا بدشکل - احتمال زیادی هست که طعمه خودیها شود، چون بهتر است که گله خودش از لاشهاش بهره ببرند، تا اینکه نصیب یک شاهین درنده شود.
میرالماسی
کیا دستش را برای جامپین بلند کرد و راهی خانه شد. او در حالی که کنار تالاب نشسته بود، یکی از اشعار همیلتون را برای خودش میخواند.
هیچگاه قلب را دستکم نگیر
چون توانایی انجام کارهایی را دارد
که ذهن حتی نمیتواند آنها را برای خود تصور کند.
قلب آنچه را که حس میکند، باید انجام دهد.
تو دیگر چگونه میتوانی راهی را که من رفتهام، شرح دهی؟
zahra
آرزوی سادهٔ بودن با انسانی دیگر، اینکه کسی او را بخواهد و کمی در کنارش باشد، برایش گران تمام شد. اما او دست در دستانی گذاشته بود که فقط از وجودش میکاست و هیچچیزی به اشتراک نمیگذاشت و به وی نمیافزود.
parisa_msi
جودی گفته بود که اگر پرندهای از بقیه متمایز شود - زخمی یا بدشکل - احتمال زیادی هست که طعمه خودیها شود، چون بهتر است که گله خودش از لاشهاش بهره ببرند، تا اینکه نصیب یک شاهین درنده شود.
parisa_msi
حجم
۴۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۴ صفحه
حجم
۴۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۴ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان