بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوضاع خیلی خراب است | صفحه ۲۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اوضاع خیلی خراب است

بریده‌هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است

۳٫۶
(۴۲۱)
«ارزش‌های احساسیِ ما جاذبه‌ای احساسی دارند. ما کسانی را به مدار خود جذب می‌کنیم که ارزش‌هاشان با ارزش‌های ما یکسان است،‌ و به‌طور غریزی کسانی را که ارزش‌هایی متضاد با ما دارند، دفع می‌کنیم، درست مثل رانش مغناطیسی. این جاذبه‌ها مدارهای بزرگی از افراد هم‌عقیده حول یک اصل مشترک تشکیل می‌دهند. هر یک از این مدارها در یک مسیر واحد قرار دارند و حول یک چیز می‌چرخند.»
リン
تنها راهِ تغییرِ ارزش‌هامان این است که تجربه‌هایی متضاد با آن ارزش‌ها داشته باشیم. البته هر گونه تلاش برای رهایی از این ارزش‌ها از طریق تجربه‌های جدید یا متضاد، ناگزیر با درد و ناراحتی همراه خواهد بود. برای همین است که چیزی به‌اسم "تغییرِ بدون درد" و "رشدِ بدون ناراحتی" وجود ندارد. برای همین است که اگر برای آن آدمِ سابق‌تان سوگواری نکنید، غیرممکن است به آدمِ جدیدی تبدیل شوید.
リン
آزادیْ اختیار انتخاب خواسته‌هاتان در زندگی نیست، بلکه انتخاب چیزهایی‌ست که حاضرید در زندگی رهاشان کنید.
نآرِنْجے
برای این‌که در زندگی‌مان امید ایجاد کنیم، باید اول حس کنیم انگار روی زندگی‌مان کنترل داریم. باید حس کنیم انگار چیزی را که می‌دانیم خوب و درست است
armin
شهامت دارم امیدوار باشم که روزی مدل کسب‌وکار تبلیغات آنلاین در آتش جهنم سوزانده شود. که رسانه‌های خبری دیگر انگیزه‌ای برای بهینه‌سازیِ محتوا برای تأثیر عاطفی نداشته باشند، بلکه برای سودمندیِ اطلاعات کار کنند. که فناوری به‌دنبال بهره‌بردن از شکنندگیِ روان‌شناختیِ ما نباشد، بلکه برای تعدیلِ آن تلاش کند. که اطلاعات‌مان دوباره ارزشمند شوند. که هر چیزی دوباره ارزشمند شود. شهامت دارم امیدوار باشم که موتورهای جست‌وجو و الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی برای حقیقت و ارتباطات اجتماعی بهینه‌سازی شوند، نه این‌که فقط چیزهایی را به مردم نشان دهند که خودشان می‌خواهند آن‌ها ببینند. که الگوریتم‌های مستقل و شخص ثالثی وجود داشته باشند تا صحت سرخط‌ها، وب‌سایت‌ها و داستان‌های خبری را بی‌درنگ ارزیابی کنند و به کاربران اجازه دهند سریع‌تر زباله‌های تبلیغاتی را کنار بزنند و به حقایق مبتنی بر شواهد نزدیک‌تر شوند. که همه برای داده‌هایی که به‌طور تجربی آزمایش شده‌اند، احترام قائل شوند، چون در دریای بیکرانی از باورهای غیرقطعی، "شواهد" تنها نگهدارنده‌ای‌ست که داریم.
phoenix
وجود چیزهای بیش‌تر ما را آزادتر نمی‌کند، بلکه ما را با اضطرابِ این‌که آیا بهترین کار و انتخاب را کرده‌ایم یا نه، اسیر می‌کند.
phoenix
باید با انسانیت نه‌فقط به‌عنوان وسیله بلکه به‌عنوان خودِ هدف برخورد کرد.
phoenix
قهرمان‌بودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آن‌هم در جایی‌که ذره‌ای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشن‌کردنِ دنیایی تاریک
arash rostamzad
اگر تالار یادبودی برای "بیش‌ترین دردِ تحمل‌شده توسط یک فرد" وجود داشت، نیچه را به‌عنوان یکی از اولین برگزیدگان برجستهٔ آن تالار کاندیدا می‌کردم. او در کودکی همواره بیمار بود. پزشک‌ها بارها روی گردن و گوشش زالو گذاشته بودند و گفته بودند باید ساعت‌ها بی‌حرکت بماند. او نوعی بیماریِ عصبی را هم به ارث برده بود که در درازای زندگی‌اش، سردردهای کُشنده‌ای برایش به همراه می‌آورد؛ سردردهایی که در میانسالی منجر به دیوانگیِ او شدند. او به‌شدت به نور حساس بود و نمی‌توانست بدون عینک بیرون برود؛ طوری‌که تا سی‌سالگی تقریباً کور شد. او در جوانی به ارتش ملحق شد و مدتی کوتاه در جنگ فرانسه و پروس خدمت کرد. آن‌جا بود که به بیماری‌های دیفتری و دیسانتری (اسهال خونی) مبتلا شد و نزدیک بود بمیرد. آن زمان راهِ درمانش اماله یا درون‌فرستیِ اسید بود که دستگاه گوارشِ او را نابود کرد. او در باقیِ دوران زندگی‌اش با درد شدید دستگاه گوارش درگیر بود، طوری‌که هیچ‌وقت نمی‌توانست مقدار زیادی غذا بخورد. حتی در برهه‌ای از زندگی‌اش در نگه‌داشتنِ ادرار و مدفوعِ خود بی‌اختیار بود
phoenix
خواسته‌های من مزخرف‌اند! چون ذهن عاطفی‌ام مسئولِ خواسته‌های من است،
A PERSON
هرچه در مورد چیزی اعتمادبه‌نفس کم‌تری داشته باشید، بیش‌تر بین احساساتِ توهمیِ برتری (من بهترینم) و احساساتِ توهمیِ پستی (من مزخرفم) نوسان می‌کنید.
hadi
«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!
hadi
خودتان را در جست‌وجوی امید خسته نکنید. درعوض، این کار را بکنید: امید نداشته باشید. ناامید هم نباشید. درواقع باور نکنید که چیزی می‌دانید. همین فرضیهٔ دانستن ـ آن‌هم با این اطمینانِ کور و احساسی و ملتهب ـ است که در وهلهٔ اول ما را در دام چنین دردسری می‌اندازد. به چیزهای بهتر امیدوار نباشید. خودتان بهتر باشید. چیزِ بهتری باشید: مهربان‌تر، انعطاف‌پذیرتر، فروتن‌تر، منظم‌تر. خیلی‌ها این جمله را هم اضافه می‌کنند که «انسان‌تر باش»، اما نه، انسانِ بهتری باش. آن‌وقت، شاید اگر خوش‌شانس باشیم، روزی "بیش از انسان" شویم.
stayesh
آن‌ها معتقدند رشدْ ما را از رنج‌کشیدن رهایی داده، درحالی‌که فقط رنج را از شکل جسمی به‌شکل روانی درآورده است.
stayesh
تحملِ رنج در فرهنگِ ما در حال کم‌شدن است و نه‌تنها این کم‌شدن برای ما شادیِ بیش‌تری در پی ندارد، بلکه شکنندگیِ عاطفیِ بیش‌تری هم ایجاد می‌کند. برای همین است که به نظر می‌رسد همه‌چیز به فنا رفته!
stayesh
«از روزی می‌ترسم که فناوری، انسانیتِ ما را هم تحت پوشش قرار دهد. آن‌وقت دنیا نسلی از احمق‌ها خواهد داشت.»
stayesh
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.»
stayesh
ذهن عاطفی ارزش‌های ما را براساس تجربه‌های ما از رنج می‌سازد. تجاربی که به ما درد و رنج تحمیل می‌کنند، شکافی اخلاقی در ذهن ما به وجود می‌آورند و ذهن عاطفی‌مان آن تجربه‌ها را پست و نامطلوب تلقی می‌کند. تجربه‌هایی که ما را از رنج می‌رهانند، شکافی اخلاقی در جهت مخالف ایجاد می‌کنند و ذهن عاطفیِ ما آن تجربه‌ها را برتر و مطلوب تلقی می‌کند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
re8za8

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان