بریدههایی از کتاب داستان راستان (جلد ۱)
۴٫۵
(۲۲۵)
امام به علویین فرمود خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
Aysan
فرمود: «فلانی از تو شکایت دارد، میگوید تو بدون اطلاع وارد خانه او میشوی، و قهرا خانواده او را در حالی میبینی که او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو.» سمره تمکین نکرد.
فرمود: «پس درخت را بفروش.» سمره حاضر نشد. رسول اکرم قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد. فرمود: «اگر این کار را بکنی، در بهشت برای تو درختی خواهد بود.» باز هم تسلیم نشد. پاها را به یک کفش کرده بود که نه از درخت خودم صرفنظر میکنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگیرم.
در این وقت رسول اکرم فرمود: «تو مردی زیانرسان و سختگیری، و در دین اسلام زیان رساندن و تنگگرفتن وجود ندارد.» بعد رو کرد به مرد انصاری و فرمود: «برو درخت خرما را از زمین درآور و بینداز جلو سمره.»
Aysan
شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و گفت:
«درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.»
امام: «هرگز دعا نمیکنم.»
ـ چرا دعا نمیکنید؟!
«برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پیجویی کنید و طلب نمایید. اما تو میخواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
Aysan
تا میتوانید کاری کنید که مردم متمایل به دین شوند و فراری نشوند. آیا نمیدانید که روش سیاست اموی بر سختگیری و عنف و شدت است ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست؟
فرسا
یونس پیغمبر یک لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد.
ابن سینا
شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک میشمارند نخواهد شد.
سرباز امام زمان(عج)
ای اباعبداللّه! معرفت خدا و نور یقین با رفتوآمد و این در و آندر زدن و آمد و شد نزد این فرد و آن فرد تحصیل نمیشود. دیگری نمیتواند این نور را به تو بدهد. این علم، درسی نیست، نوری است که هرگاه خدا بخواهد بندهای را هدایت کند در دل آن بنده وارد میکند. اگر چنین معرفت و نوری را خواهانی، حقیقت عبودیت و بندگی را از باطن روح خودت جستجو کن و در خودت پیدا کن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه، او خودش به دل تو القا میکند...»
Aysan
پناه میبرم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده
Aysan
در آغاز امر چندان سخنوری او مورد پسند واقع نشد، عیبهایی در سخنرانیاش چه از جنبههای طبیعی مربوط به آواز و لهجه و کوتاه و بلندی نفس، و چه از جنبههای فنی مربوط به انشاء و تعبیر دیده میشد ولی به کمک تشویق و ترغیب دوستان و با همت بلند و مجاهدت عظیم، همه آن معایب را از بین برد. خانهای زیرزمینی برای خود مهیا ساخت و تنها در آنجا مشغول تمرین خطابه شد. برای اصلاح لهجه خود ریگ در دهان میگرفت و به آواز بلند شعر میخواند. برای اینکه نفسش قوّت بگیرد رو به بالا میدوید یا منظومههای طولانی را یک نفس میخواند. در برابر آئینه سخن میگفت تا قیافه خود را در آئینه ببیند و ژستها و اطوار خود را اصلاح کند. آنقدر به تمرین و ممارست ادامه داد تا یکی از بزرگترین سخنوران جهان گشت
Aysan
خشم به وی گفت:
«مادر فلان! کجا بودی؟»
تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خویش زد و فرمود:
«سبحاناللّه! به مادرش دشنام میدهی؟! به مادرش نسبت کار ناروا میدهی؟! من خیال میکردم تو مردی باتقوا و پرهیزکاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد.»
ـ یابن رسولاللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت میدانی که آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یک زن مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم.
ـ مادرش کافر بوده که بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمیشوند.
امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو.»
Aysan
مالک بن انس متوجه امام صادق شد، دید حال امام منقلب است، همینکه میخواهد این ذکر را بر زبان آورد، هیجانی به امام دست میدهد و صدا در گلویش میشکند و عنان کنترل اعصاب خویش را از دست میدهد که میخواهد بیاختیار از مرکب به زمین بیفتد. مالک جلو آمد و گفت: «یابن رسولاللّه! چارهای نیست، هرطور هست این ذکر را بگویید.»
امام فرمود:
«ای پسر ابیعامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرأت بدهم که لبیک بگویم؟ لبیک گفتن به معنای این است که خدایا تو مرا به آنچه میخوانی با کمال سرعت اجابت میکنم و همواره آماده به خدمتم. با چه اطمینانی با خدای خود اینطور گستاخی کنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفی کنم؟ اگر در جوابم گفته شود: «لا لَبَّیک» آن وقت چکار کنم؟»
Aysan
عایشه همسر رسول اکرم در حضور رسول اکرم نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای سلام علیکم گفت: «السام علیکم» یعنی «مرگ بر شما» . طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد، او هم به جای سلام گفت «السام علیکم» . معلوم بود که تصادف نیست، نقشهای است که با زبان، رسول اکرم را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد برآورد که: «مرگ بر خود شما و...»
رسول اکرم فرمود: «ای عایشه! ناسزا مگو. ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشتترین صورتها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هرچه گذاشته شود آن را زیبا میکند و زینت میدهد، و از روی هر چیزی برداشته شود از قشنگی و زیبایی آن میکاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟»
Aysan
کسی که از او شکایت شده بود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف دعوا باید پهلوی یکدیگر بنشینند و اصل «تساوی در مقابل دادگاه» محفوظ بماند. خلیفه مدعی را به نام خواند، و امر کرد در نقطه معینی روبروی قاضی بایستد. بعد رو کرد به علی و گفت: «یا ابَا الحسن! پهلوی مدعی خودت قرار بگیر.» به شنیدن این جمله، چهره علی درهم و آثار ناراحتی در قیافهاش پیدا شد. خلیفه گفت: «یا علی! میل نداری پهلوی طرف مخاصمه خویش بایستی؟»
علی: «ناراحتی من از این نبود که باید پهلوی طرف دعوای خود بایستم؛ برعکس، ناراحتی من از این بود که تو کاملا عدالت را مراعات نکردی، زیرا مرا با احترام نام بردی و به کنیه خطاب کردی و گفتی «یا اباالحسن» ، اما طرف مرا به همان نام عادی خواندی. علت تأثر و ناراحتی من این بود.»
Aysan
عاصم: «یا امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی میدهی و در زندگی بر خود سخت میگیری، تو هم که جامه نرم نمیپوشی و غذای لذیذ نمیخوری، بنابراین من همان کار را میکنم که تو میکنی و از همان راه میروم که تو میروی.»
ـ اشتباه میکنی. من با تو فرق دارم. من سمتی دارم که تو نداری. من در لباس پیشوایی و حکومتم. وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آنطوری زندگی کنند که تهیدستترین مردم زندگی میکنند، تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند. بنابراین من وظیفهای دارم و تو وظیفهای.
Aysan
علاء: «یا امیرَالمؤمنین! من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم.»
ـ چه شکایتی داری؟
ـ تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشهگیر و منزوی شده، همه چیز و همه کس را رها کرده.
ـ او را حاضر کنید!
عاصم را احضار کردند و آوردند. علی علیهالسلام به او رو کرد و فرمود: «ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال میکنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی میشود از اینکه تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی.»
Aysan
عجیبترین چیزها حالتی است که مؤمن به خود میگیرد، که همه پیشامدها و سختی و سستیها برایش خیر و سعادت میشود.
ابن سینا
«هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید، و به دیگران اتکا نکنید ولو برای یک قطعه چوب مسواک باشد.»
ÁTRIN
هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم، ولی اگر کسی بینیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بینیاز میکند.
Yasin Yarahmadi
با خود گفت از نام شراب، مستی و از نام نان، سیری و از نام دوا، بهبود پیدا نمیشود. از بحث و گفتگو درباره حقیقت و سعادت نیز آرامش و یقین و اطمینان پیدا نمیشود. باید برای حقیقت خالص شد و این با حب جاه و شهرت و مقام سازگار نیست.
Aysan
دموستنس، خطیب و سیاستمدار معروف یونان قدیم، که با ارسطو در یک سال متولد و در یک سال درگذشتهاند، از آغاز رشد و تمیز و سالهای نزدیک بلوغ برای ایراد سخنرانی آماده میشد، ولی نه برای آنکه واعظ و معلم اخلاق خوبی باشد، و نه برای آنکه بتواند در مجامع مهم و سخنرانیهای سیاسی و اجتماعی نطق ایراد کند، و نه برای آنکه در محاکم قضایی وکیل مدافع خوبی باشد، بلکه فقط به خاطر اینکه علیه کسانی که وصی پدرش و سرپرست خودش در کودکی بودند و ثروت هنگفتی که از پدرش به ارث مانده بود خورده بودند، در محکمه اقامه دعوی کند.
مدتی مشغول این کار بود. از مال پدر چیزی به دستش نیامد، اما در سخنوری ورزیده شد و بر آن شد که در مجامع عمومی سخن براند
Aysan
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان