بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان راستان (جلد ۱) | صفحه ۱۱ | طاقچه
کتاب داستان راستان (جلد ۱) اثر مرتضی مطهری

بریده‌هایی از کتاب داستان راستان (جلد ۱)

نویسنده:مرتضی مطهری
انتشارات:انتشارات صدرا
امتیاز:
۴.۵از ۲۲۵ رأی
۴٫۵
(۲۲۵)
«قله‌های بلند را برای خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی می‌کردند، ولی هیچ‌یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد.» «آخرالامر از دامن آن قله‌های منیع و از داخل آن حصنهای محکم و مستحکم به داخل گودالهای قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختی به آن گودالها فرود آمدند!» «در این حال منادی فریاد کرد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنه‌ها و شکوه و جلال‌ها؟» «کجا رفت آن چهره‌های پرورده نعمتها که همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پرده‌های الوان، خود را از انظار مردم مخفی نگاه می‌داشت؟» «قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره‌های نعمت‌پرورده عاقبه‌الامر جولانگاه کرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت می‌کنند!»
باران ریزوندی
«این شخص کسی است که تمام سنگریزه‌های سرزمین بطحا او را می‌شناسند، این کعبه او را می‌شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می‌شناسند.» «این، فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاک پاکیزه مشهور.» «اینکه تو می‌گویی او را نمی‌شناسم، زیانی به او نمی‌رساند. اگر تو یک نفر فرضا نشناسی، عرب و عجم او را می‌شناسند.» ...
باران ریزوندی
«ای مصادف! شمشیر زدن از کسب حلال آسانتر است.»
باران ریزوندی
ـ اینها ثمره چند سال تحصیل من است. اگر اینها را از من بگیرید، معلوماتم تباه می‌شود و سالها زحمتم در راه تحصیل علم به هدر می‌رود. ـ راستی معلومات تو همین است که در اینجاست؟ ـ بلی. ـ علمی که جایش توی بقچه و قابل دزدیدن باشد، آن علم نیست، برو فکری به حال خود بکن.
باران ریزوندی
افسوس که آنچه برده‌ام باختنی است بشناخته‌ها تمام نشناختنی است برداشته‌ام هر آنچه باید بگذاشت بگذاشته‌ام هر آنچه برداشتنی است
باران ریزوندی
هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌دهیم، ولی اگر بی‌نیازی بورزد خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»
کاربر ۱۳۶۲۷۶۴
صدای امام با طنین مخصوص و با آهنگی که تا اعماق روح حاضرین و از آن‌جمله خود متوکل نفوذ کرد، این اشعار را به پایان رسانید. نشئه شراب از سر می‌گساران پرید. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جاری شد. به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را، ولو برای مدتی کوتاه، از یک قلب پرقساوت بزداید.
گمنام
عاصم: «یا امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی می‌دهی و در زندگی بر خود سخت می‌گیری، تو هم که جامه نرم نمی‌پوشی و غذای لذیذ نمی‌خوری، بنابراین من همان کار را می‌کنم که تو می‌کنی و از همان راه می‌روم که تو می‌روی.» ـ اشتباه می‌کنی. من با تو فرق دارم. من سمتی دارم که تو نداری. من در لباس پیشوایی و حکومتم. وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیف‌ترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن‌طوری زندگی کنند که تهیدست‌ترین مردم زندگی می‌کنند، تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند. بنابراین من وظیفه‌ای دارم و تو وظیفه‌ای
گمنام
خیرِ مؤمن در گرو این نیست که حتما فقیر و تهیدست باشد؛ خیر مؤمن ناشی از روح ایمان و عقیده اوست، زیرا در هر حالی از فقر و تهیدستی یا ثروت و بی‌نیازی واقع شود، می‌داند در این حال وظیفه‌ای دارد و آن وظیفه را به‌خوبی انجام می‌دهد. این است که عجیب‌ترین چیزها حالتی است که مؤمن به خود می‌گیرد، که همه پیشامدها و سختی و سستی‌ها برایش خیر و سعادت می‌شود.
گمنام
شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه‌السلام آمد و گفت: «درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.» امام: «هرگز دعا نمی‌کنم.» ـ چرا دعا نمی‌کنید؟! «برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پی‌جویی کنید و طلب نمایید. اما تو می‌خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
گمنام
«خدایا! ضعف و ناتوانی خودم و بسته شدن راه چاره و استهزاء و سخریه مردم را به تو شکایت می‌کنم. ای مهربانترین مهربانان! تویی خدای زیردستان و خوارشمرده‌شدگان، تویی خدای من، مرا به که وامی‌گذاری؟ به بیگانه‌ای که به من اخم کند، یا دشمنی که او را بر من تفوق داده‌ای؟ خدایا اگر آنچه بر من رسید، نه از آن راه است که من مستحق بوده‌ام و تو بر من خشم گرفته‌ای، باکی ندارم، ولی میدان سلامت و عافیت بر من وسیعتر است. پناه می‌برم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن راست گردیده است از اینکه خشم خویش بر من بفرستی یا عذاب خودت را بر من نازل گردانی. من بدانچه می‌رسد خشنودم تا تو از من خشنود شوی.
shohreh
این داستانها هم برای «خواص» قابل استفاده است و هم برای «عوام» ، ولی منظور از این نگارش تنها استفاده عوام است، زیرا تنها این طبقاتند که میلی به عدالت و انصاف و خضوعی در برابر حق و حقیقت در آنها موجود است و اگر با سخن حقی مواجه شوند حاضرند خود را با آن تطبیق دهند.
مهران
خواهش دعا شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه‌السلام آمد و گفت: «درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.» امام: «هرگز دعا نمی‌کنم.» ـ چرا دعا نمی‌کنید؟! «برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پی‌جویی کنید و طلب نمایید. اما تو می‌خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
Mary
«هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد خداوند او را بی‌نیاز می‌کند.»
melika
«ای مصادف! شمشیر زدن از کسب حلال آسانتر است.»
محمود
ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در آن زمان، پیش خود مجسم سازی و فکر کنی که یک نوع تکلیف و وظیفه‌ای برای همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند و همیشه فقیرانه زندگی کنند. اما من به تو بگویم که رسول خدا در زمانی و محیطی بود که فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی بود. عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگی محروم بودند. وضع خاص زندگی رسول اکرم و صحابه آن حضرت مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود. ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد و شرایط بهره‌برداری از موهبتهای الهی موجود گشت، سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند، نه فاسقان و بدکاران، مسلمانانند نه کافران. «تو چه چیز را در من عیب شمردی؟! به خدا قسم من در عین اینکه می‌بینی که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده می‌کنم، از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیده‌ام، شب و روزی بر من نمی‌گذرد مگر آنکه مراقب هستم که اگر حقی در مالم پیدا شود فورا آن را به موردش برسانم.»
جمع ضدین
چرا می‌دوید، این چه کاری است که می‌کنید؟!» ـ این یک نوعی احترام است که ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود می‌کنیم. این، سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است. ـ این کار، شما را در دنیا به رنج می‌اندازد و در آخرت به شقاوت می‌کشاند. همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار می‌کند خودداری کنید. بعلاوه این کارها چه فایده‌ای به حال آن افراد دارد؟
جمع ضدین
پیغمبر ما فرمود: «هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند حقی بر یکدیگر پیدا می‌کنند.» اکنون تو حقی بر من پیدا کردی. من به خاطر این حق که به گردن من داری می‌خواهم چند قدمی تو را مشایعت کنم، و البته بعد به راه خودم خواهم رفت.
جمع ضدین
یا رسولَ‌اللّه‌ شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه این‌کارها را می‌کنیم. رسول اکرم: «می‌دانم که شما می‌کنید، ولی خداوند دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد.»
جمع ضدین
در جواب آنها فرمود: «هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید، و به دیگران اتکا نکنید ولو برای یک قطعه چوب مسواک باشد.»
کاربر ۱۲۸۸۹۷۷

حجم

۱۴۸٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

حجم

۱۴۸٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۹۰ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان