![کتاب داستان راستان (جلد ۱) اثر مرتضی مطهری کتاب داستان راستان (جلد ۱) اثر مرتضی مطهری](https://img.taaghche.com/frontCover/57.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب داستان راستان (جلد ۱)
۴٫۵
(۲۲۳)
امام به علویین فرمود خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
Aysan
فرمود: «فلانی از تو شکایت دارد، میگوید تو بدون اطلاع وارد خانه او میشوی، و قهرا خانواده او را در حالی میبینی که او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو.» سمره تمکین نکرد.
فرمود: «پس درخت را بفروش.» سمره حاضر نشد. رسول اکرم قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد. فرمود: «اگر این کار را بکنی، در بهشت برای تو درختی خواهد بود.» باز هم تسلیم نشد. پاها را به یک کفش کرده بود که نه از درخت خودم صرفنظر میکنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگیرم.
در این وقت رسول اکرم فرمود: «تو مردی زیانرسان و سختگیری، و در دین اسلام زیان رساندن و تنگگرفتن وجود ندارد.» بعد رو کرد به مرد انصاری و فرمود: «برو درخت خرما را از زمین درآور و بینداز جلو سمره.»
Aysan
شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و گفت:
«درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.»
امام: «هرگز دعا نمیکنم.»
ـ چرا دعا نمیکنید؟!
«برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پیجویی کنید و طلب نمایید. اما تو میخواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
Aysan
تا میتوانید کاری کنید که مردم متمایل به دین شوند و فراری نشوند. آیا نمیدانید که روش سیاست اموی بر سختگیری و عنف و شدت است ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست؟
فرسا
یونس پیغمبر یک لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد.
ابن سینا
ای اباعبداللّه! معرفت خدا و نور یقین با رفتوآمد و این در و آندر زدن و آمد و شد نزد این فرد و آن فرد تحصیل نمیشود. دیگری نمیتواند این نور را به تو بدهد. این علم، درسی نیست، نوری است که هرگاه خدا بخواهد بندهای را هدایت کند در دل آن بنده وارد میکند. اگر چنین معرفت و نوری را خواهانی، حقیقت عبودیت و بندگی را از باطن روح خودت جستجو کن و در خودت پیدا کن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه، او خودش به دل تو القا میکند...»
Aysan
پناه میبرم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده
Aysan
در آغاز امر چندان سخنوری او مورد پسند واقع نشد، عیبهایی در سخنرانیاش چه از جنبههای طبیعی مربوط به آواز و لهجه و کوتاه و بلندی نفس، و چه از جنبههای فنی مربوط به انشاء و تعبیر دیده میشد ولی به کمک تشویق و ترغیب دوستان و با همت بلند و مجاهدت عظیم، همه آن معایب را از بین برد. خانهای زیرزمینی برای خود مهیا ساخت و تنها در آنجا مشغول تمرین خطابه شد. برای اصلاح لهجه خود ریگ در دهان میگرفت و به آواز بلند شعر میخواند. برای اینکه نفسش قوّت بگیرد رو به بالا میدوید یا منظومههای طولانی را یک نفس میخواند. در برابر آئینه سخن میگفت تا قیافه خود را در آئینه ببیند و ژستها و اطوار خود را اصلاح کند. آنقدر به تمرین و ممارست ادامه داد تا یکی از بزرگترین سخنوران جهان گشت
Aysan
خشم به وی گفت:
«مادر فلان! کجا بودی؟»
تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خویش زد و فرمود:
«سبحاناللّه! به مادرش دشنام میدهی؟! به مادرش نسبت کار ناروا میدهی؟! من خیال میکردم تو مردی باتقوا و پرهیزکاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد.»
ـ یابن رسولاللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت میدانی که آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یک زن مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم.
ـ مادرش کافر بوده که بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمیشوند.
امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو.»
Aysan
مالک بن انس متوجه امام صادق شد، دید حال امام منقلب است، همینکه میخواهد این ذکر را بر زبان آورد، هیجانی به امام دست میدهد و صدا در گلویش میشکند و عنان کنترل اعصاب خویش را از دست میدهد که میخواهد بیاختیار از مرکب به زمین بیفتد. مالک جلو آمد و گفت: «یابن رسولاللّه! چارهای نیست، هرطور هست این ذکر را بگویید.»
امام فرمود:
«ای پسر ابیعامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرأت بدهم که لبیک بگویم؟ لبیک گفتن به معنای این است که خدایا تو مرا به آنچه میخوانی با کمال سرعت اجابت میکنم و همواره آماده به خدمتم. با چه اطمینانی با خدای خود اینطور گستاخی کنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفی کنم؟ اگر در جوابم گفته شود: «لا لَبَّیک» آن وقت چکار کنم؟»
Aysan
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۱۴۸٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان