دویدن زمینخوردن هم دارد. بنشینی گریه کنی، معلوم است که نمیرسی.
آرام
لحظهٔ خوب را به امید بهتر شدن نباید از دست داد.
آرام
مشکل این است که زمانه ما را عوضی کرده. باید یکجور دیگری میبودیم، عوضش یکشکل شدیم. جوری هم شدیم که خودمان تویش ماندهایم و سر درنمیآوریم.
آلوین (هاجیك) ツ
به کتمان، به حاشا، به پذیرفتن محتاجم تا از یاد نبرم این لحظه لحظهٔ من نیست بلکه لحظهای است که باید برای رسیدن به خودم از آن گذر کنم.
آرام
زن و مرد تا از هم دورند، تا نامزدند، تا دوستاند خوشخوشانشان است.
سیّد جواد
کلمات دقیق انتخاب میشوند، اما دریغا که دقیق فهم نمیشوند!
سیّد جواد
عشق بچگی، عشق لبودهان و رنگ چشم و باریکنای کمر نیست، محبت محض است
سیّد جواد
ای تُف توی این جوگیری ملّت که هر روز شور یک چیز را درمیآورد.
سیّد جواد
ناخنکی هم به غزل امروز زدم. دیدم هرجایی است. مال یک نفر نیست. اصل نیست. هر دم برای کسی است.
غزل امروزی به دلم نمینشست. رها کردم.
سیّد جواد
همهٔ کاروبار و زندگیمان و اصلا نقل دهنمان شده فحش ناموس و اسم فلانجا و بهمانجای زن و مرد.
سیّد جواد