بریده‌هایی از کتاب هنر جنگ در بازار بورس

مصاحبه‌های بزرگان بازار را مطالعه کنید تا منظورم را بهتر بفهمید. آن‌ها جز این‌که روی دو پا راه می‌روند و پشتکار دارند و به قوانین خود پایبندند، در هیچ‌چیز دیگری با هم اشتراک ندارند. حرف‌های‌شان سرشار از توصیه‌های گیج‌کننده است که فقط به کار برهم‌زدن نظم ذهنی شما می‌آید، با این توضیح که آن‌ها، و فقط خود آن‌ها، خوب می‌دانند چطور با همین حرف‌ها می‌توانند میلیون‌ها دلار پول به جیب بزنند. باید بتوانید ساختار ذهنی خود را به‌گونه‌ای نظم دهید که از میان قوانین و فرمان‌های متداول در بازار تنها آن‌چه نیاز دارید بردارید

اما به یاد داشته باشید که همیشه بزرگ‌ترین بازگشت‌ها از دل انفجاری‌ترین روندها بیرون می‌آیند.

وقتی در مسیر آموزش کار هستید، مواظب باشید ذهن شما به «جاروبرقی عظیم جذب اطلاعات» تبدیل نشود. انباشت این داده‌های غیرهمگن کار دست‌تان خواهد داد؛ مفاهیمی متضاد و بعضاً متناقض که ته‌نشین‌شدن آن‌ها در ضمیر و ذهن، رفته‌رفته از شما آدمی گیج و عصبی خواهد ساخت.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد سهم عمدهٔ شکست‌های معامله‌گران بازار در بستن معاملات سودده است، نه تعداد معاملات زیان‌ده.

راز بزرگ این است: «هیچ رازی در میان نیست.»

بنابر طبیعت انسانی، تمام حالات هیجانیِ روحی در انسان با گذر زمان به حالت تعادل بازمی‌گردد. هیچ وضعیت ذهنی نامتعادلی پایدار نخواهد بود.‌ خشم نرم‌نرمک از یاد می‌رود و آزردگی ممکن است به‌نوعی خرسندی و رضایت بدل شود؛

اگر معامله‌گر از پیش برنامه‌ای برای ورود به بازار طراحی نکرده باشد به‌سرعت به زحمت می‌افتد.

تجربه به ما می‌آموزد که چه تفاوت نامرئی ظریفی میان حماقت و جسارت وجود دارد. کسانی که در این نوع از دادوستد دست به کارهای ماجراجویانه زده‌اند، داستان‌های تلخی برای تعریف‌کردن برای یکدیگر دارند.

سرمایهٔ شما اولین و مهم‌ترین سلاح شماست.

چه تلخ است فرجام آن‌کس که بدون پروراندن روحیهٔ بی‌پروایی در خویش تلاش می‌کند در پیکارهایش کامیاب و در یورش‌هایش پیروز باشد؛ چراکه حاصل، تنها هدررفتن زمان و کسادی فراگیر است.