بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصر آبی | صفحه ۳۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصر آبی

بریده‌هایی از کتاب قصر آبی

۴٫۵
(۷۴۴)
لحظه‌ای که یک زن متوجه می‌شود هیچ دلیلی برای زندگی‌کردن ندارد، نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید، لحظه‌ای به تلخی مرگ است.
Pariya
تنها چیزی که باعث می‌شد کسالت روزهایش را تحمل کند، چشم‌انداز گشت‌وگذارهای رویاگونش در شب بود.
Pariya
همان‌طور که تنها، در تاریکیِ رو به روشنایی دراز کشیده بود، اشک در چشمانش حلقه زد.
Pariya
کمتر از یک ساعت تا طلوع خورشید مانده بود و دنیا در آن ساعت، بی‌روح و سرشار از ناامیدی بود.
Pariya
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی می‌ترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره می‌زند. زندگی با ترس وحشتناک و مهم‌تر از همه، خفت‌بار است.»
EPIONE
ترس از اینکه نتواند حفظ ظاهر کند، ترس از اینکه نظر واقعی‌اش را راجع به چیزی بیان کند، ترس از فقر در کهن‌سالی. ترس، ترس، ترس، هیچ‌وقت نمی‌توانست از دستش فرار کند. مثل تار عنکبوتی پولادین او را می‌بست و به دام می‌انداخت.
EPIONE
عاشقت باشم! با تمام وجود عاشقت هستم. قلب، روح، مغز. بندبند روح و وجودم در اشتیاق شیرینی تو می‌سوزد. برای من هیچ‌کس دیگری به‌جز تو در این دنیا وجود ندارد،
کاربر mim_ alf
«عاشقت باشم! دختر، تو توی اعماق قلبم جا داری! آنجا مثل یک گوهر از تو نگهداری می‌کنم.
کاربر mim_ alf
«کوچولوی دوست‌داشتنی، ای کوچولوی دوست‌داشتنی! بعضی‌وقت‌ها احساس می‌کنم که برای واقعی بودن بیش از حد خوبی. انگار فقط دارم تصورت می‌کنم.»
کاربر mim_ alf
جنگل‌ها لباسی از گل‌های بهاری، خویشاوندان لطیف و سرزندهٔ روح طبیعت وحشی، به تن می‌کردند
کاربر mim_ alf
هیچ آزادی مطلقی روی زمین وجود ندارد. فقط نوع محدودیت‌هاست که متفاوت و نسبی هستند.
کاربر mim_ alf
آبشار کوچکی که بر ساحل مرتفع نه‌چندان دوری می‌ریخت، به یاری سحر مرموزی از جانب ایزدان جنگل‌های وحشی، به‌صورت زن سفید شگفت‌انگیزی جلوه می‌کرد که از بین درخت‌های دیدنی همیشه‌بهار خوش‌بو آنها را فرا می‌خواند.
کاربر mim_ alf
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی می‌توانست زندگی را تحمل کند؟"»،
کاربر mim_ alf
اگر تجربه‌هایت را بخری، مال خودت می‌شوند. پس دیگر اهمیتی ندارد چقدر به ازای آنها تاوان بدهی. تجربهٔ دیگران هیچ‌وقت جایش را نمی‌گیرد. دنیای کهنهٔ بامزه‌ای است
کاربر mim_ alf
هنوز جوان‌بودن خیلی با جوان‌بودن فرق دارد.
کاربر mim_ alf
عشق! این تسخیر جسم و روح و ذهن عجب گزنده، عذاب‌آور و بی‌اندازه شیرین بود!
کاربر mim_ alf
زندگی دیگر خالی و بیهوده نبود و مرگ نمی‌توانست هیچ‌چیزی را از او برباید. عشق آخرین ترسش را هم سوزانده بود.
کاربر mim_ alf
«جان فاستر می‌گوید: "اگر بتوانید با کسی نیم ساعت در سکوت بنشینید و بااین‌حال کاملاً راحت باشید، می‌توانید با آن شخص دوست بشوید. اگر نمی‌توانید، هرگز دوست یکدیگر نمی‌شوید و نیازی نیست در این راه وقت تلف کنید."»
کاربر mim_ alf
زندگی‌ام خالی بوده، خالی. هیچ‌چیزی از خالی‌بودن بدتر نیست. هیچ‌چیز!"
کاربر mim_ alf
دخترعمه استیکلز یک بار با نارضایتی به او گفته بود: «درست نیست که یک دوشیزه احساسات داشته باشد.»
کاربر mim_ alf

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۴۸٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰
۴۰%
تومان