بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۴)
زندگیام خالی بوده، خالی. هیچچیزی از خالیبودن بدتر نیست. هیچچیز!"
zahra ak
ساعت سه صبح بود؛ معقولترین پربارترین و منفورترین زمان برای محاکمهٔ خود. اما گاهیاوقات ما را آزاد میکند.
^~^
"میترسم بعد از این سالی که گذشت، بهشت خیلی کسلکننده بشود.
مریم
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»
مریم
پشت سرشان در آسمان پس از غروب که تهرنگ سرخی داشت، هلال ماه کمنور به چشم میخورد.
Mohadeseh
"وقتی نمیتوانی طعمه به قلاب کنی، رفتن پی ماهیگیری بیفایده است."
مریم
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
آنی در جست و جوی اینگلساید
تنها نکتهای که ولنسی راجع به اتاقش دوست داشت، این بود که اگر میخواست، میتوانست شبها تنهایی در آن گریه کند.
آنی در جست و جوی اینگلساید
اگر ولنسی مرده بود، تحمل وضعیت خیلی راحتتر بود. آنموقع میتوانست با خیال راحت به عزاداری بپردازد.
soniya
«بیشتر چیزها مقدر شده، اما بعضیهاشان از سر خوششانسی محضاند.»
soniya
زندگی نمیتواند بهخاطر ظهور تراژدی از حرکت بماند.
soniya
من از زنهایی که جرئت میکنند توی رویم بایستند، خوشم میآید. سیسی همیشه خیلی سربهراه است؛ خیلی سربهراه. برای همین هم از راه به در شد. از تو خوشم میآید.»
یلدا
«تمام عمرم سعی کردهام بقیه را راضی کنم و شکست خوردم. بعد از این خودم را راضی میکنم! دیگر هیچوقت به چیزی تظاهر نمیکنم
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
بر آن کس که دارد، داده خواهد شد و از آن کس که ندارد، آنچه دارد نیز ستانده خواهد شد
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
درحالیکه ساعات تاریک سپری میشدند، سرکشی در روحش جوشید؛ نه بهخاطر اینکه هیچ آیندهای نداشت، بلکه بهخاطر اینکه هیچ گذشتهای نیز نداشت.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
او که تقریباً از هر چیزی در زندگی میترسید، از مرگ نمیترسید. حتی ذرهای هم به نظرش ترسناک نمیرسید. و الآن دیگر نیازی نبود از چیز دیگری بترسد.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
با اندوه فکر کرد که چه احساسی دارد که یک نفر آدم را بخواهد، که به او احتیاج داشته باشد. هیچکسی در تمام دنیا به او احتیاج نداشت، یا اگر یکدفعه از دنیا محو میشد، هیچکسی کمبودی در زندگیاش احساس نمیکرد.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
مشکل هم از همینجا بود. هیچ نشانی از زیبایی جایی یافت نمیشد
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
مجبورم به زندگی ادامه بدهم، چون نمیتوانم از آن دست بکشم. شاید مجبور بشوم هشتاد سال زندگی کنم. خیلی وحشتناک است که مجبوریم اینقدر زندگی کنیم! فکرش حالم را به هم میزند.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان