بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۳)
فقط از اینکه برای راضیکردن دیگران زندگی کنم، خسته شدهام و تصمیم گرفتهام که خودم را راضی نگه دارم.
قاصدک!
دختر، تو توی اعماق قلبم جا داری! آنجا مثل یک گوهر از تو نگهداری میکنم.
Yasaman
من نمیخواهم کسی از همسرم نقاشی بکشد و توی یک سالن آویزانش کند تا مردم نگاهش کنند. زیر چشمهای مردهای دیگر. چون البته خودم نمیتوانستم نقاشی را بخرم.
آسمان
«یک بشقاب سیب، آتش شومینه و یک کتاب خوب برای خواندن جایگزین خوبی برای بهشت است.»
hamtaf
ولنسی با اندوه فکر کرد که چه احساسی دارد که یک نفر آدم را بخواهد، که به او احتیاج داشته باشد.
آسمان
اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟
کنتس مونت کریستو
او عاشق گل رز بود.
aftab
جانی که سراسر درد، اما هنوز "جان" بود.
اژدهای کوچک
هر چیزی را که درک نمیکرد، مستقیم محکوم میکرد.
Yasaman
اگر تجربههایت را بخری، مال خودت میشوند. پس دیگر اهمیتی ندارد چقدر به ازای آنها تاوان بدهی. تجربهٔ دیگران هیچوقت جایش را نمیگیرد.
Yasaman
انگار که دنیا دوباره خوب شد، فقط بهخاطر اینکه تو توی آن بودی، عزیزم
عطر ریحان...(:
هیچ آزادی مطلقی روی زمین وجود ندارد. فقط نوع محدودیتهاست که متفاوت و نسبی هستند.
غزل
آدم بعضیوقتها که صبح روز بعد بیست و نه سالش میشود و هنوز مجرد است، خوب خوابش نمیبرد. مخصوصاً در جامعه و خانوادهای که تنها مجردانش کسانی هستند که نتوانستهاند برای خود شوهری دست و پا کنند.
آسمان
هولمز میگوید که رنگ اندوه "صفحات پیشین زندگی را هم آلوده میکند"،
ولنسی پارسی
«یک بشقاب سیب، آتش شومینه و یک کتاب خوب برای خواندن جایگزین خوبی برای بهشت است.»
Parinaz
ولنسی فکر کرد، "میترسم بعد از این سالی که گذشت، بهشت خیلی کسلکننده بشود. البته شاید هم آدم یادش نماند. اینجوری بهتر میشود؟ نه. نه. نمیخواهم بارنی را فراموش کنم. ترجیح میدهم توی بهشت او را به یاد داشته باشم و مفلوک باشم تا اینکه با فراموش کردنش خوشحال بشوم. و تا ابد فراموش نمیکنم که او واقعاً، واقعاً، من را دوست دارد."
کنتس مونت کریستو
جان فاستر نوشته بود: «ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
shahrzad
«به نظرم، هرکسی یک قصر آبی دارد. فقط هرکسی برای آن اسم مخصوص خودش را دارد. من هم یک زمانی یکی برای خودم داشتم.»
~Albertin~
"جنگلها بهقدری شبیه به انسانها هستند که برای شناختنشان باید با آنها زندگی کنید. پرسهزدنهای گاهوبیگاه از مسیرهای معمول هیچوقت ما را به قلب آنها راه نمیدهد. اگر میخواهیم با آنها دوست بشویم، باید سخت تلاش کنیم و دلشان را با بازدیدهای متعدد صمیمانه در زمانهای مختلف به دست آوریم
Lavin D
شاید مجبور بشوم هشتاد سال زندگی کنم. خیلی وحشتناک است که مجبوریم اینقدر زندگی کنیم!
zeinvzfh
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان