بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چرت و پرت | طاقچه
تصویر جلد کتاب چرت و پرت

بریده‌هایی از کتاب چرت و پرت

نویسنده:ابراهیم رها
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۱۸ رأی
۳٫۵
(۱۸)
نفر بعدی که وارد اتاق می‌شد پسر سومِ سهراب، صفدر، بود. صفدر را کسی راضی نبود که با بزاز هم‌کلام شود. هم اختیار زبانش با خودش نبود هم آن‌قدر شعار می‌داد که هیچ جایی برای استفاده از شعور در زندگی‌اش باقی نمی‌ماند.
بلاتریکس لسترنج
«این درسته که تو دخترعمهٔ منی اما من از همون اول هم گفتم در جهت‌گیری‌های سیاسی دچار گمراهی هستی. توبه کن! برگرد. درست شو. تو باید بدونی که صحبت با دو مرد غریبه در انظار عمومی قباحت داره. مثل... مثل... آها! مثل استادیوم رفتنِ زن‌ها می‌مونه! یعنی...» پیمانه نگاه تأسف‌باری به صفدر کرد و درحالی‌که می‌گفت «چه‌قدر چرت‌وپرت می‌گی تو»، راهش را کشید و رفت داخل عمارت. صفدر حرف‌هایش و در واقع سخنرانی ارزشی‌اش نصفه‌ونیمه ماند. صدایی صاف کرد، سعی کرد به روی خودش نیاورد که سنگِ روی یخ شده!
بلاتریکس لسترنج
در زندگی بعضی آدم‌ها کارهایی می‌کنند که بعداً متوجه می‌شوند اگر یک دقیقه و سی ثانیه به آن فکر می‌کردند قطعاً انجامش نمی‌دادند.
نیکان
«سهراب مهم نیست، من توی تحقیقات به نتایج مهم‌تری رسیدم. اصلاً شاید نه اون پیرمردی که به اسم معیری به خاک سپرده شده، نه اون دختر جوونی که به اسم صدف یا کیمیا دفن شد، معیری یا صدف نبوده باشن! حالا زودتر راهت رو بکش بیا که کار زیاد داریم!»
Nazanin :)
«ایشون رو خدا رحمت کنه اما در گمراهی به سر می‌بردن! هم به جای کاشانی به مصدق علاقه داشتن هم در سال ۹۲ به روحانی رأی دادن نه احمدی‌نژاد.» «سال ۹۲ که احمدی‌نژاد اصلاً کاندیدا نبود.» «ما همیشه به دکتر رأی می‌دیم. تحت هر شرایطی. چه‌طور نصف آقایون محل ما حتی حالا که مسابقهٔ ظالهٔ استیج برگزار نمی‌شه، چهارساله مدام به فریال رأی می‌دن اون وقت ما نمی‌شه به ریشه‌کن ظلم و فساد، محمود احمدی‌نژاد، رأی بدیم؟»
بلاتریکس لسترنج
نفر بعدی که وارد اتاق می‌شد پسر سومِ سهراب، صفدر، بود. صفدر را کسی راضی نبود که با بزاز هم‌کلام شود. هم اختیار زبانش با خودش نبود هم آن‌قدر شعار می‌داد که هیچ جایی برای استفاده از شعور در زندگی‌اش باقی نمی‌ماند.
بلاتریکس لسترنج
آدمی که حتی اسم تتلو رو نشنیده چرا باید عاشقِ یه دختر دههٔ هفتادی بشه؟» «نمی‌دونستم پیش‌نیاز عاشقِ دخترهای دههٔ هفتادی شدن بلد بودن ترانه‌هایی تتلوئه.»
نیکان
اون آقاهه گفت “ابوالفضل تو بپرس.” آقای ابوالفضل نزدیک شد گفت “من بیهقی هستم... شماها فارسی رو نابود کردید دل‌تون خنک شد؟!” بعد رو کرد به اون یکی و گفت “بد می‌گم ابوالقاسم؟” آقای ابوالقاسم گفت “نه که فقط مالِ دودره و خز و خفن و تیریپ گفتن‌شون باشه، نه، مثلاً آخه چس‌فیل هم شد حرف؟!” آقای معیری برای آقای فردوسی توضیح دادن که “یه کارخونه به اسم چسترفیل بوده
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

حجم

۹۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد