بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یادگاران: حسن طهرانی مقدم | طاقچه
کتاب یادگاران: حسن طهرانی مقدم اثر فرزانه مردی

بریده‌هایی از کتاب یادگاران: حسن طهرانی مقدم

نویسنده:فرزانه مردی
امتیاز:
۴.۵از ۳۱ رأی
۴٫۵
(۳۱)
«حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره.»
Sajadbobo Bobovieri
خوش لباس بود و شیک. روز شهادتش هم یک تی‌شرت خردلی با کاپشن قهوه‌ای پوشیده بود. خیلی خوش تیپ شده بود. بچه‌ها به شوخی می‌گفتند «حاجی چشمت می‌زنندها!»
.
با این‌که ورزشکار بود و در چند رشته ورزشی مهارت داشت ولی بیش‌تر از همه کوه‌نوردی را دوست داشت. می‌گفت «کوه به من آرامش می‌ده. روحم رو بزرگ می‌کنه.»
.
از این‌که اینجانب را مورد عنایات مهربانانه خود قرار می‌دهید کمال تشکر و قدردانی را دارم و این است که در سایه الطاف شما حامی عزیز است که همچنان به زندگی خود با امیدواری و نشاط ادامه داده و می‌توانم نسبت به مسائل و اتفاقاتی که در اطراف خودم بروز می‌دهد کارایی لازم را انجام دهم. هم اکنون با عنایات شما و خداوند متعال و دعاهای مادرم توانستم در دانشگاه امام حسین (ع) تهران تحصیل کرده و راه پیشرفت خود را هموار گردانم. صحبت آخر این‌که چگونه تشکر کردن را نمی‌دانم ولی این‌که توسط یک نامه می‌توانم با شما رابطه برقرار کنم و تشکر کنم خدای خود را شکرگزارم و امیدوارم که خداوند متعال دعاهای بنده حقیر را واجب بداند و به شما و خانواده محترمتان سلامتی و توفیق عطا فرماید. ۹۱/۷/۹ او نمی‌دانست حسن طهرانی‌مقدمی که کفالت چندین فرزند یتیم از سادات را داشت همان طهرانی‌مقدم پدر موشکی ایران است.
.
از طرح‌ها و ایده‌های همه با روی باز استقبال می‌کرد. طوری که حتی نگهبان یا راننده‌ی جزء هم می‌آمدند پیشش و طرح و ایده می‌دادند. همه را می‌شنید و هر کدام چشم‌گیر بود را بررسی می‌کرد و به نتیجه می‌رساند.
.
کوه که می‌رفتند گاهی غیبش می‌زد. سراغش را که می‌گرفتند می‌دیدند گوشه‌ای نماز می‌خواند. می‌گفت «به خاطر عظمت و بزرگی خدا رفتم گوشه‌ای و دو رکعت نماز شکر خواندم. نماز خواندم تا این مکان شهادت بدهد که من در اینجا شکر خدا را کردم.»
م.ا
دوست داشت با نابودی اسرائیل امپراتوری شیعه در جهان بر قرار شود. این یکی از آرزوهایش بود. به خانواده‌اش هم گفته بود «روی قبرم بنویسید این‌جا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.»
م.ا
وقتی حرف از شهدا می‌شد می‌گفت "ما با شهدا زنده‌ایم تا با شهدا محشور بشیم. اگر ما نسبت به ایشون غریب باشیم اون ور هم حتماً غریبیم. با این‌ها باش تا با این‌ها محشور بشی. "
م.ا
تشکیل واحد موشکی کار سختی بود. بعضی‌ها دو دل بودند. انگار در تاریکی بودند و چیزی نمی‌دیدند. حسن می‌گفت «اونهایی که یاد گرفتن و حالا دارن موشک پرتاب می‌کنن از اون عالم که نیومدن. اهل این کره‌ی خاکی‌ان، این بچه‌هایی که من توی جنگ دیدم، اگه بهشون فرصت داده بشه خیلی از غیر ممکن‌ها رو ممکن می‌کنن. من به همشون ایمان دارم.»
م.ا
وقتی کاری را تمام می‌کرد راضی نمی‌شد. همیشه دو سه پله بالاتر را می‌دید و می‌گفت «این به درد نمی‌خوره ما باید بالاتر بریم.»
مهدی بخشی

حجم

۱۱۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۱۱۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد