بریدههایی از کتاب نغمه هایی از پشت دیوار
۴٫۴
(۵)
گفتم: "ببینید! همه ما یک زندانبان درونمون داریم! زندانبانِ زورگویی که میخواد از هر پیشرفت و خودیابی ما جلوگیری کنه ما باید زندانبانِ درونمون رو رام کنیم. بهش یادآوری کنیم که تو فقط باید وظیفهتو انجام بدی نه بیشتر. باید بهش یادآوری کنیم فقط زندانبان ماست، نه ارباب ما، نه صاحب ما. آقای نادعلیزاده مرد خوب و وظیفهشناسیه اما باید با دقت بیشتری عمل کنه و بندهٔ هوای نفسش نشه. این شامل همهمون میشه"
نسرین نیکبخت
هرچی آدمیزاد محرومتر باشه چشمش مریضتره، روحش مریضتره، شما ببین همین نون که فراوونه اگه از فردا بگن نخور، چکار میکنی؟ جون میدی تا بدستش بیاری! همین مواد اصلا. همین وامونده رو هی گفتن نرین سراغش نرین سراغش، مام رفتیم سراغش"
نسرین نیکبخت
ده هفته طول کشید تا مضرات طرح گداپرورانه و مهرورزانه جبران شود و شاخصههای تعادل از حالت اضطراری خارج شوند و چه دقیق گفت مارکس که نقطه تمایز انسان از حیوان، "کار" است.
نسرین نیکبخت
این کاری است که به روایت اریک فروم در کتاب «گریز از آزادی»، مردم جوامع استبدادزده میکنند؛ با اینکه در عطش آزادی میسوزند، اما طی یک واکنش ناخودآگاه تودهای، فقط استبداد را بازتولید میکنند فقط زندان را بازتولید میکنند. به خاطر دشوار بودن و سنگین بودن مسئولیت آزادی، با اینکه خودآگاهانه به دنبالشاند، ناخودآگاهانه از آن فراریاند!
نسرین نیکبخت
بعد از هشتمین جلسهٔ درمان کشف کردم که تمام انگیزههای موقتیِ خانی برای ترک کردن مواد، تنها بهانههای تراشیده شدهای هستند و پشت این انگیزهها چیزی جز "تجربه مجدد اوج لذت مصرف مواد" نبوده! خانی صدها بار ترک کرده بود و پاک شده بود تا باز اوج لذت مصرف مواد را تجربه کند! تا باز تجربه اولین نشئگیاش را کسب کند.
نسرین نیکبخت
سه روز بعد لاهوتی از تلفن خانهاش زنگ زد و به عروسی دخترش دعوتم کرد که البته نرفتم. وقتی از مرخصی برگشت انگار سالها جوان شده بود.
نسرین نیکبخت
خواهش میکنم به ما اعتماد نکن ما عادت کردیم از اعتماد آدما سوءاستفاده کنیم. زندان این کارو با ما کرده، زندان مارو اندازهٔ خودش کرده. دنیای ما کوچیک شده. دنیای هرکی به اندازه آخرین دیوارهاییه که میبینه."
راست میگفت. دنیای هرکس به قدر آخرین دیوارهاییست که چشمانش میبیند. بعدا کتابی از "بورخس" را آورد و خواست برایش چیزی بنویسم من روی یکی از داستانهایش که یک شاهکار عرفانی به نام "ویرانههای مُدَوَّر" بود این قطعه از یک ترانهٔ حسین صفا را نوشتم:
" این جا که جایی نیست..
تا بود زندان بود
تا هست زندان است
نسرین نیکبخت
از فروش مواد برای خودش یک خانه خریده بود خانهای کوچک در حاشیه دوردستِ شهر! میگفت: "این خونه رو به قیمت هشت سال از زندگیم خریدم."
نسرین نیکبخت
او هر روز در کنار ۷۰ درصد زندانیهای بند، ساعت ۹ صبح در صف متادون میایستاد و چند سیسی متادون میخورد. البته این را به من نمیگفت. من هم به رویاش نمیآوردم تا خجالت نکشد. متادون مادهای است که به شکل قرص و شربت توزیع میشود و قرار است باعث ترک سایر مخدرها باشد اما خودش شدیداً اعتیادزاست و لابد میپرسید چرا ممنوعش نمیکنند؟! جواب این است: فرقش با مخدرهای غیرقانونی این است که سودش مستقیم به جیب مسئولین میرود و دست واسطههای نظارتناپذیر از آن کوتاه است.
نسرین نیکبخت
حجم
۱۳۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۱۳۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
قیمت:
۵۸,۵۰۰
تومان